«عقيده قالبي Stereotypes ريشهاي يوناني دارد و به معناي «محكم» و «غيرمتحرك» است و اصطلاحا تصور يا عقيدهاي است كه شخص يا گروهي بدون تعمق بپذيرد. عقيده قالبي، بيانگر قضاوتي ساده شده، بررسي نشده و گاه نادرست، در باب گروهي ديگر و يا حتي وقايعي چند است.»[1] به تصور قالبي، نگرش كليشهاي نيز گفته ميشود که ممكن است در يافتن علل دقيق مسائل و واقعيتهاي اجتماعي مشكلاتي بوجود آورد. بروس كوئن عقيده قالبي را چنين تعريف نموده است: «تصورات قالبي باورهاي تعميم يافتهاي است كه در مورد برخي از اقليتها مذهبي، نژادي و قومي ساخته و پرداخته ميشود. اعضاي اين اقليتها، ويژگيهاي شخصيتي و الگوهاي رفتاري خاص و از پيش تعيين شدهاي از خود نشان ميدهند. بنابراين، تصورات قالبي در برابر استدلال مخالف سخت مقاومت ميكند و فردي كه داراي باورهاي قالبي است، همواره دچار تعصب ميشود. والتر ليپمن اولین بار این اين مفهوم را در كتابش که در سال 1926 منتشر شد، از زبان چاپ و نشر، به عرصه علوم اجتماعي كشاند. تصورات قالبی جوامع نسبت به هم تصورات قالبي عامه، گهگاه در جوامع مختلف، نسبت به برخي از گروههاي قومي، نژادي يا محلي بروز ميكند. در بسياري از كشورها تصورات قالبي عامه از قبيل نسبت دادن هر يك از صفات خسّت، سادگي، زرنگي، مهمان نوازي و تعصب به ساكنان هر يك از مناطق جغرافيايي كشور وجود داشته است؛ اما واقعيت اين است كه اين صفات به طور انحصاري در هيچيك از مناطق عموميت ندارد. در ميان ساكنان مناطقي كه تصورات قالبي خست نسبت به آنها به آنها رواج دارد، افراد سخاوتمند بسياري وجود دارد و در ميان ساكنان مناطق گوناگوني كه تصورات قالبي سادگي، زرنگي، مهماننوازي يا تعصب نسبت به آنها رايج است، افراد زرنگ ساده، مهمانگريز يا غير متعصب بسياري يافت ميشود».[2] براي مثال در جامعه امريكا، سياهپوستان را تنبل، ورزشدوست و علاقمند به موسيقي ميدانند؛ در حالي كه اكثر سياهپوستان در صورت برخورداري از امكانات برابر، در زمينههاي علمي و هنري استعدادهاي درخشاني از خود نشان ميدهند و بسيار فعال هستند. پس به عقيده قالبي اكثرا از عادتي ذهني و اغلب خرافه منبعث ميشود كه افراد با اتكاي آن دست به طبقهبندي و تشريح اشخاص يا گروهها و قوميتها ميزنند كه خيلي در عمل به ثبوت نرسيدهاند. عقيده قالبي پيشفرضي عاطفي است كه افراد در ذخيره ذهني خود دارند. «گاهي اوقات ممكن است تصور قالبي از لحاظ محتواي عاطفي، «خنثي» بوده و از منافع فرد دور باشند. براي مثال انگليسيها ممكن است درباره اينكه آمريكاييان چگونه هستند، عقايد قالبي داشته باشند؛ اما اين امر ممكن است، براي اكثريت مردم هر دو ملت هيچ گونه اهميتي نداشته باشد. آنجا كه تصورات قالبي با اضطراب يا ترس مرتبط است، ممكن است، وضعيت كاملاً متفاوت باشد. تصورات قالبي در چنين شرايطي معمولاً با نگرشهاي خصمانه و نفرت نسبت به گروه مورد بحث آميختهاند. براي مثال يك سفيدپوست ممكن است معتقد باشد سياهان تنبل يا كودن هستند، و از اين اعتقاد براي نگرشهاي تحقيرآميز نسبت به آنها استفاده كند»[3] همين امر خود پايه تبعيضهاي نژادي و مبارزه اين دو نژاد عليه يكديگر را بنا مينهد. اثرات اجتماعی تصور قالبی «تفكر قالبي اغلب با مكانيسم روانشناختي جابهجايي، پيوند نزديك دارد. در جابهجايي(Displacement)، احساس دشمني يا خشم عليه موضوعاتي هدايت ميشود كه منشأ حقيقي آن اضطرابات نيستند. براي مثال گروههاي قومي به خاطر پاداشهای اقتصادي، با يكديگر رقابت ميكنند؛ اين در حالي است كه ممكن است هر دو در موقعيت مشابهي قرار داشته باشند؛ يا سفيدپوستان به دليل تصورات قالبي، سياهان را براي مشكلاتي مقصر بشمارند؛ كه در واقع علل واقعي مشكلات جاي ديگري نهفته است.»[4] طي سالهاي اخير، مفهوم تصور قالبي در توضيحات مربوط به علل پديد آمدن نگرشها و منشأ آن در محيطهاي آموزشي بررسيهاي صورت گرفته است. برخي جامعهشناسان بر اين باورند كه مدارس و محيطهاي آموزشي نيز در شكلدهي به تصورات قالبي بر اساس ملاحظات جنسيتي كمك ميكنند. مثلاً كتابهاي دبستاني، دختران را در حال كمك به مادر و پسران را در حال كمك به پدر در تعمير اتومبيل نشان ميدهد. از سويي نيز آموزگاران عقيده دارند، پسران براي دنبال كردن رشتههاي فني و علمي دختران براي امور خانه و فرهنگي مناسبترند و به اين طريق افكارشان را به دانشآموزان تزريق ميكنند. اين امر سالها بعد اين تصور قالبي را ممكن است ناشي شود؛ كه زناني كه به مشاغل بيرون از خانه ميپردازند در امور خانه و نگهداري از فرزندان با اختلال مواجه ميشوند. منابع مورد استفاده دیگر: 1. آبركرامبي، نيكلاس و ديگران؛ فرهنگ جامعه شناسي، ترجمه حسن پويان، تهران، چاپخش، چاپ اول، بهار 1367، ص 376. 2. اسوليوان، تام و ديگران؛ مفاهيم كليدي ارتباطات، سيد حسين رئيس زاده، تهران، فصل نو، 1385، چاپ اول، ص 380 و 381. [1] . بيرو، آلن؛ فرهنگ علوم اجتماعي، دكتر باقر ساروخاني، تهران، 1380، چاپ چهارم، ص 406. [2] . كوئن، بروس؛ مباني جامعهشناسي، غلامعباس توسلي و رضا فاضل، تهران، سمت، 1375، چاپ ششم، ص 349 و 350. [3] . گيدنز، آنتوني؛ جامعهشناسي، ترجمه منوچهري صبوري، تهران، ني، چاپ پنجم 1378، ص264. [4] . همان، ص 265. منبع : پژوهه