اخبار دانشگاهی کشور / 27 بهمن 1390 - 16 February 2012
اشتباه مهلك در مديريت -تكيه بر مشكلات و فراموشی اهداف
نكات مديريتي-
يك اشتباه مهلك در مديريت
تكيه بر مشكلات به جاي اهداف
وقتي من منظورش را پرسيدم، پاسخ داد: او مشاهده كرده است بسياري از مديران 90 درصد وقت خود را صرف حل و فصل مشكلاتي مينمايند كه تنها روي 10 درصد از ميزان بهرهوري شركت تاثير دارد. در بسياري از موارد، آنها آنقدر خود را درگير اين مشكلات كردهاند كه اهداف خود را فراموش ميكنند.
تبديل مشكلات به فرصتها
وقتي من مسوول گرداندن همايشهاي مديريتي هستم، مديراني را ميبينم كه به من نزديك ميشوند و تقاضاي يك مكالمه خصوصي را دارند. وقتي بر فرض يك گوش شنوا پيدا ميكنند، ميبينيم كه فقط تعداد اندكي از آنها درباره اهدافشان صحبت ميكنند. آنها اغلب از مشكلاتشان تعريف ميكنند. باور كردن آنچه اسكار ميگويد، برايم سخت نيست، اما اين مدير خوب به ابزاري نياز دارد تا او را از انجام اين اشتباه بازدارد.
چند سال پيش من با شركتي مشاوره كردم كه به اين اشتباه مديريتي پي برده بود. پس آنها در پاسخ به اين مشكل سعي كردند كلمه مشكل را از دايره لغات مديران خود حذف كنند و همكاران آنها براي اشاره به مشكلات، از كلمه فرصتها استفاده ميكردند. شركت در جلسه كارمندان اين شركت، براي من بسيار جالب بود، زيرا شنيدم مديران ميگفتند: «به فرصتي برخوردهايم كه حل آن، براي ما دشوار است.»
آنها ممكن است دايره لغات خود را تغيير داده باشند، اما ابزاري براي رفع اين اشتباه مهلك پيدا نكردند. يكي از مديران ارشد اين شركت وقتي نظرش را در رابطه با شيوه جديد بازاريابي به وسيله شيوه «پوگو» بيان كرد، گفت: «استيو، ما با فرصتهاي حل نشدني، محاصره شدهايم» و بهاين ترتيب بيهودگي عمل بازي با كلمات را افشا كرد.
ابتكار عمل
ما نقطه مقابل تمركز روي مشكلات و فراموش كردن اهداف را قوه ابتكار ميناميم. وقتي در مشكلات غرق ميشويم و نتايجي را كه ميخواهيم به دست آوريم، ناديده ميگيريم، ابتكار عمل در ما از بين ميرود. قوه ابتكار ميميرد يا حداقل سركوب ميشود، مگر اينكه توجه خود را به هدفمان معطوف كنيم.
به نظر من بهترين تعريف براي قوه ابتكار، توانايي در نيروهايي است كه بر شما فشار ميآورند؛ به علاوه توانايي استفاده از آن نيروها، براي رسيدن به هدف مطلوب خود. به عبارت سادهتر قوه ابتكار به معناي درك محيط يا شرايط است و همين طور استفاده از آن به نفع خود. آن موارد و شرايطي كه در ابتدا، به عنوان مانع موفقيت شما ظاهر ميشوند، اغلب ميتوانند به عنوان اهرمهايي به كار گرفته شوند كه موفقيت را براي شما دستيافتني كنند.
ما در ابتدا نبايد با فرو رفتن در مشكلات و مقابله با اين وضعيت، انرژي خود را هدر دهيم. بسياري از مديران در اين شرايط مثل يك شناگر ناشي عمل ميكنند. اگر شما يك شناگر را در يك قايق بگذاريد، او را يك مايل از ساحل دور كنيد و سپس او را به درون آب پرت كنيد چه كار ميكند؟ به طور مسلم او سعي ميكند شنا كند، اما از ترس، به جاي شنا كردن با آب ميجنگد. هر چقدر خود را بيشتر به اين طرف و آن طرف ميزند و بيشتر با آب ميجنگد، زودتر انرژي خود را از دست ميدهد و بالاخره در آب غرق ميشود. اما يك شناگر حرفهاي را در چنين وضعيتي قرار دهيد، خواهيد ديد كه او كار متفاوتي انجام ميدهد. ابتدا او آرام ميگيرد و روي آب شناور ميشود يا روي آب ميايستد. اين شناگر ماهر براي نگه داشتن خود در آب از محيط و شرايط استفاده ميكند. سپس يك قسمت از ساحل را انتخاب كرده و بعد با يك سرعت مناسب هدف خود را در ساحل، همواره جلوي نظرش قرار ميدهد و به طرف آن شنا ميكند. طي تمام اين حوادث، اين شناگر ماهر از آب يا محيط به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به نتيجه مطلوب استفاده ميكند. هرگاه ما هدف خود را رها كنيم، غرق خواهيم شد، زيرا قوه ابتكار خود را از دست ميدهيم.
از هزاران مدير بخواهيد كه داستان مورد علاقه خود را درباره موفقيت تعريف كنند. به طور تقريبي تمام آنها توضيح خواهند داد كه از يك مانع يا يك محيط نامناسب به عنوان وسيلهاي براي رسيدن به يك هدف مطلوب استفاده كردهاند. آنها ممكن است جريان شركت «ولكس واگن» را تعريف كنند كه با ايجاد جنجال بزرگ درباره ظاهر ساده، اما دوستداشتني ماشين و اطمينان از راحتي تعمير اين محصول از سقوط و ورشكستگي نجات يابد، آن هم فقط به خاطر عيب ساده يكي از ماشينهايش به يك غول صنعتي تبديل شد.
ساير مديران به موفقيت محصولاتي اشاره ميكنند و با افتخار ميگويند بيشتر از اينكه رقابت كنند، هزينه صرف كردهاند و معايب محصولات خود را به عامل فروش ممتاز، تبديل كردهاند. مانند: رنگ مو كه ادعا ميشد هر زني از آن استفاده كند شايستگي آن را دارد. بسياري از شما ممكن است شركتهايي را به ياد داشته باشيد كه نه تنها به خاطر بزرگ نبودن در صنعت به خود ميباليدند، بلكه كوچك بودن خود را با بسياري از فضايل، مانند: خدمات شخصيتر، كيفيت و كميت بهتر، اعتبار و سختكوشتر بودن كاركنان خود، عوض ميكردند.
سيستم آموزشي ما را ملزم كرده است هر موقعيتي كه طرحهاي ما را برهم ميريزد يك تعهد بدانيم. در اكثر محيطها حتي در مدرسهها، به ما آموختهاند بايد فقط يك جواب درست بدهيم و آن ما را ملزم ميكند طرز فكر تك پاسخي داشته باشيم. ممكن است اين امر در رياضي صدق كند، اما در دنياي كار، مسائل بسيار متنوعي هستند، يعني هميشه براي يك مشكل بيش از يك راه وجود دارد.
منبع: دنياي اقتصاد