پرتال دانشگاهی کشور پرتال دانشگاهی کشور
University Portal of Iran




کلمات مرتبط

    نتایج کارشناسی ارشد 1402 نتایج ارشد 1402 دفترچه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد امریه سربازی استخدام تامین اجتماعی استخدام شرکت نفت استخدام آموزش و پرورش استخدام بانک پذیرش بدون کنکور منابع کارشناسی ارشد منابع دکتری استخدام شهرداری آگهی استخدام پليس استخدام نیروی انتظامی لیست همایش های بین المللی لیست سمینار لیست کنفرانس سالن همایش مقاله ISI دانشگاه پيام نور استخدام بانک پاسارگاد سازمان سما استخدام بانک شهر استخدام بانک گردشگری آگهی استخدام بانک صادرات استخدام بانک پارسیان پودمانی علمی کاربردی 1402 استخدام دولتی استخدام استانداری استخدام آتش نشانی استخدام وزارت نيرو استخدام ديپلم استخدام برنامه نویس استخدام حسابدار نمونه سئوالات کارشناسی ارشد نمونه سئوالات دکتری ارزشیابی مدرک دانشگاه پیام نور فراگير دانشپذير مدرک دیپلم مدرک کارشناسی انتخاب رشته کنکور سراسری 1402 عدح.هق daneshgah پردیس دانشگاهی شهریه دانشگاهها آگهی استخدام تهران azad karshenasi arshad kardani peyvasteh azmoon konkoor mba مجازی mba یکساله مدرک mba
 اخبار دانشگاهی کشور / گزارش روز          24 فروردین 1390 - 13 April 2011

به خاطر حجابم، دانشگاه آمريکايي پذيرش نداد!

به اطرافيانش اول توصيه به داشتن اعتماد به نفس مي‌کند. مي‌گويد: «در ابتدا شعار ما مي‌توانيم را به شوخي مي‌گرفتيم درحالي‌که واقعيت است و ما مي‌توانيم.»

نمانيوز به نقل از برنا:
به سفارت آمريکا در دبي براي گرفتن ويزا رفتم و ديدم که آن‌ها چقدر از ايراني‌ها وحشت دارند. 15 استيشن، با تمهيدات بسياري ما را مي‌گشتند. از 14 ايستگاه کنترل گذشتيم؛ما را وارد سالني کردند که از بين 500 نفري که آن‌جا بوديم 150 نفر مي‌توانستند بنشينند.

دور اين سالن شيشه‌اي به قطر 10 ميلي‌متر بود که به 8 ايستگاه، تقسيم کرده بودند. جلوي شيشه هم سوراخي به قطر يک ميل و طول يک وجب بود و مدارک‌مان را از اين سوراخ تحويل کارمندان سفارت آمريکا مي‌داديم. تصور کنيد که براي صحبت با آن‌ها، داد مي‌زديم!

آن ها مي‌توانند فارسي صحبت کنند، ولي من به گفته استادم انگليسي صحبت کردم تا بدانند مي‌توانم از پس کارهاي خودم در آمريکا بربيايم. جاي تاسف بود که از ميان ايرانيان حاضر در سالن، شايد 5 نفر ايراني حجاب داشتند. نمي‌توانم ايرادي بگيرم بالاخره هر کس اعتقادات خاص خودش را دارد ولي اين مسايل باعث شده بود کسي که قرار بود با من درباره انگيزه‌ام به رفتن صحبت کند به جاي اينکه از دعوتنامه و پژوهشم بپرسد بگويد رفتن به آمريکا يک کلاس اجتماعي مي‌خواهد که شما نداريد.


چند نفر را سراغ داربد که در سن 27 سالگي، کلي کارهاي آموزشي و پژوهشي و تحقيقاتي انجام داده باشد؟ از دريافت رتبه نخست جوان فعال در عرصه فعاليت‌هاي اجتماعي در جشنواره ملي جوان ايراني، دريافت تنديس جوان برتر ايراني از رييس‌جمهوري کشور، رتبه اول مقاله‌نويسي در گروه علوم پزشکي در مقطع دکتري در هشتمين جشنواره ممتازين، مبتکرين و نوآوران بسيجي تا محقق و پژوهشگر برتر شدن، چاپ بيش از 30 مقاله پژوهشي در ژورنال هاي ISI مجلات علمي-پژوهشي داخلي و خارجي، مجري طرح‌هاي تحقيقاتي بين دانشگاهي در ايران و کشورهاي ديگر و مدرس دانشگاه در کارگاه‌هاي روش تحقيق.

هانيه حسين‌نژاد، همسايه امام رضا(ع) در مشهد و جزء همين جوانان فعال است. اگر بخواهيم رزومه فعاليت‌هاي او را در اينجا بياوريم صحبت‌مان به درازا مي‌کشد. مصاحبه ما با اين دانشجوي سال هفتم رشته پزشکي، حول‌وحوش خود و خاطره‌هايش در طي مسير موفقيت‌اش چرخيد.

وقتي خواستم از کارهايي که تا به امروز انجام داده بگويد، پاسخ‌اش انگار تمامي نداشت. با تعجب پرسيدم چطور فرصت مي‌کني به همه اين‌ها برسي؟ با خنده گفت: به مادرم مي‌گويم من اگر در تهران بودم تا الان چند تا مصاحبه گرفته و در سطح کشوري پخش کرده بودند. در شبکه استاني هم که مصاحبه کردند. همين سؤال پرسيده شد که گفتم حديثي از حضرت علي (ع) داريم که مي‌فرمايد "فرصت‌ها مثل ابر مي‌گذرد".

واقعيت اين است که فرصت در زندگي‌ زياد داريم. انسان مي‌تواند با برنامه‌ريزي همه کاري بکند. اگر توکل به خدا و عنايت خدا نبود، هيچ‌کدام از اين کارها اتفاق نمي‌افتاد.

حسن‌نژاد، سال گذشته 3 پذيرش از دانشگاه‌هاي خارج از کشور داشت، ولي نپذيرفت. دليل نرفتنش را اينگونه توضيح داد: خب، به نظام جمهوري اسلامي ايران معتقدم و مي‌خواهم در کشورم خدمت کنم.

هميشه با خودم فکر مي‌کردم که در دوره‌هايي افراد برجسته‌اي مثل اميرکبير، دارالفنوني را در ايران تأسيس کرده‌اند، اساتيد و پژوهشگران را از کشورهاي مختلف به کشور آوردند تا ما در ايران پيشرفت بکنيم. امروز در رشته پزشکي، حرف براي گفتن داريم. خيلي از بيماران براي درمان به ايران مي‌آيند.

بنابراين فکر کردم تا جايي که ممکن هست همين‌جا تخصص‌ام را زير دست اساتيد ايراني اخذ کنم و اگر در حوزه تخصصي، اين‌جا امکان تحصيل نبود، دوست دارم بروم ياد بگيرم، بعد در کشور خودم پياده بکنم.

به هر حال انقلاب ما مديون خون هزاران شهيد است. در سفري که به مناطق جنگي داشتم عظمت شهدا را حس کردم و اينکه اگر از آن‌ها کمک بخواهي، چقدر قشنگ کمک‌ات مي‌کنند.

سه سال پيش به طور اتفاقي خواستند به عنوان پزشک کاروان به منطقه جنوب برويم. از همان موقع با زندگي‌نامه شهدا و افراد بزرگ آشنا شدم. امثال شهيد دکتر چمران به خيلي جاها رسيدند، اما از همه چيزشان گذشتند و در جبهه، رشادت‌ها از خود نشان دادند که حاصلش، زندگي بدون دغدغه امروز ما است، بدون وجود سرباز آمريکايي!"

او از سفرش به کربلا، روزهايي که در اشغال سربازان آمريکايي بود، تعريف کرد: تازه از سفر کربلا آمده بودم که به دبي براي گرفتن ويزاي آمريکا رفتم. در رابطه با يکي از پژوهش‌هايم از دانشگاه شيکاگو دعوتنامه داشتم و مي‌خواستم بروم در کنگره فوق تخصصي بين‌المللي کبد و گوارش در جهان (DDW) از مقاله‌ام دفاع کنم.

به من گفته بودند براي گرفتن ويزا به سفارت آمريکا به قبرس يا ترکيه بيا. آدم‌هاي علمي بهتر است قبرس بروند؛ چون توريست‌ها زياد به دبي رفته‌اند و مثل اينکه آدم‌هاي جالبي نبودند. اما شرايطم طوري بود که چون در بخش زنان، مريض داشتم و مرخصي نمي‌دادند نمي‌توانستم به قبرس بروم و مجبور بودم 4 روزه به دبي بروم.

به سفارت آمريکا در دبي براي گرفتن ويزا رفتم و ديدم که آن‌ها چقدر از ايراني‌ها وحشت دارند. 15 استيشن، با تمهيدات بسياري ما را مي‌گشتند. از 14 ايستگاه کنترل گذشتيم؛ما را وارد سالني کردند که از بين 500 نفري که آن‌جا بوديم 150 نفر مي‌توانستند بنشينند.

دور اين سالن شيشه‌اي به قطر 10 ميلي‌متر بود که به 8 ايستگاه، تقسيم کرده بودند. جلوي شيشه هم سوراخي به قطر يک ميل و طول يک وجب بود و مدارک‌مان را از اين سوراخ تحويل کارمندان سفارت آمريکا مي‌داديم. تصور کنيد که براي صحبت با آن‌ها، داد مي‌زديم!

آن ها مي‌توانند فارسي صحبت کنند، ولي من به گفته استادم انگليسي صحبت کردم تا بدانند مي‌توانم از پس کارهاي خودم در آمريکا بربيايم. جاي تأسف بود که از ميان ايرانيان حاضر در سالن، شايد 5 نفر ايراني حجاب داشتند. نمي‌توانم ايرادي بگيرم، بالاخره هرکس اعتقادات خاص خودش را دارد ولي اين مسايل باعث شده بود کسي که قرار بود با من درباره انگيزه‌ام به رفتن صحبت کند، به جاي اينکه از دعوتنامه و پژوهشم بپرسد، بگويد رفتن به آمريکا يک کلاس اجتماعي مي‌خواهد که شما نداريد.

همان سفر به کربلا و عنايتي که امام حسين(ع) داشتند، توانستم فضاي آن‌جا را تحمل کنم. وقتي آمدم يک پذيرش از کانادا داشتم که خيلي راحت رد کردم. مي‌خواستم ايميل بزنم و بگويم که اول شما سياست انحصارطلبي‌تان را اصلاح و بعد ما را دعوت کنيد. اما استادم مانع شد.

قبل از اين ماجراها، هانيه حسن‌نژاد، 4 سال پيش وقتي که مي‌خواست فعاليت‌هايش را شروع کند، چندين بار به دانشگاه‌هاي آمريکا ايميل مي‌زند تا از آنها روش کار بگيرد. بعد از يک ماه، جواب ايميلش را مي‌دهند و مي‌گويند: بيا اينجا تا امکانات لازم را به تو بدهيم، اما نمي‌توانيم بگوييم چه کار کرده‌ايم.

بنا به فرموده رهبر فرزانه انقلاب که جهاد امروز را در عرصه علمي دانسته‌اند، پژوهش‌ها را انجام داد و تکنيک‌اش را به دست آورد. وقتي مقاله‌اش منتشر شد آمريکايي‌ها از دانشگاه شيکاگو برايش پيغام فرستادند که به ما بگو چه‌کار کرده‌اي. اطلاعاتي را که خودشان حاضر به دادنش نبودند، از ما مي‌خواستند. اما همان‌طور که حسين‌نژاد گفت، ما تا به جايي مي‌رسيم به همه جهان اعلام مي‌کنيم که آمادگي داريم همه‌چيز را در اختيارتان قرار دهيم.

هانيه حسن‌نژاد، بسيجي بودن را يک تفکر مي‌داند. کسي که براي رضاي خدا به ديگران خدمت مي‌کند. شهدا به او مسير زندگي دادند. حرف دکتر احمدي‌نژاد به نظرش خيلي جالب آمد که گفته بود: شما بدانيد اگر الان در جواني بتوانيد شتاب بگيريد با همان شتاب، در يک سرعت ثابت، تا آخر عمرتان مي‌توانيد حرکت کنيد.

شهدا به او مسير زندگي دادند. در ابتدا فعاليت‌هايش مختلف بود و هدفمند کار نمي‌کرد. وقتي که به مناطق جنگي رفت، ديد که نخبه‌هايي مثل شهيد چمران بهترين موقعيت‌ها را داشته‌اند، اما مي‌گذرند و براي دفاع از کشورشان به ايران مي‌آيند.

مقابل راهش، سنگ‌ها انداختند. رفت شلمچه و با شهدا صحبت کرد. باورش نمي‌شد شهدا زنده اند. خواست که يک‌بار امتحان کند. خطاب به شهدا گفته بود: "شما اسلحه‌تان در دست، دشمن‌تان جلوي رويتان و مسيرتان هم معلوم بود. اما امروز عرصه، مبهم است. من در دانشگاه نمي‌دانم استادم با من دوست است يا دشمن. عرصه جهادم، علم است و سلاحم قلم. کمکم کنيد بتوانم حق را از باطل تسخيص بدهم."

در حوادث بعد از انتخابات، گاهي که به مسير اشتباه مي‌رفت، اتفاقي مي‌افتاد و برمي‌گشت. يکي از عوامل ايستادگي در برابر ناملايمات را حس بودن در ميدان جهاد مي‌داند. هر کجا بي‌مهري و ناسپاسي ديد به اين فکر کند که از خدا جوابش را مي‌گيرد.

به اطرافيانش اول توصيه به داشتن اعتماد به نفس مي‌کند. مي‌گويد: در ابتدا شعار "ما مي‌توانيم" را به شوخي مي‌گرفتيم، درحالي‌که واقعيت است و ما مي‌توانيم.

هانيه حسين‌نژاد درباره افق زندگي‌اش گفت: دوست دارم يک جايگاه علمي بزرگ را در جهان کسب کنم و بعد از آن با اعتقادي که داريم و قطعات پازل ظهور، خيلي قشنگ دارد چيده مي‌شود، اگر توفيق داشته باشيم کفش جفت‌کن سربازان امام زمان(عج) باشيم.

بعد از به دست آوردن جايگاه علمي، دوست دارم در عرصه اجتماعي هم فعاليت کنم. اين توانمندي را در خود مي‌بينم که آن چه را ياد گرفته‌ام براي مردم پياده کنم. علاوه بر اين، در رزومه‌ام شهادت را کم دارم.(مي‌خندد)

اين خادم آستان قدس رضوي در آخر صحبت‌هايش دعا کرد: از خدا مي‌خواهم مرا به حال خودم وانگذارد و يادم نرود که از کجا به کجا رسيدم.

تگ ها به خاطر حجابم دانشگاه آمريکايي پذيرش

پر بازدیدترین گزارش روز

خبرنامه - شبکه های اجتماعی