اخبار دانشگاهی کشور / ارتباطات 09 اسفند 1389 - 28 February 2011
واژهی آزادی كه برخی صاحبنظران آنرا از واژهی اوستایی آزته(Azata) و یا واژهی پهلوی آزاتیه(Azatih) مشتق میدانند، در زبان فارسی در معانی متعددی از جمله: اختیار، قدرت بر عمل و ترك عمل، قدرت انتخاب، رهایی، شادی و خرّمی بهكار رفته است. این واژه كه بنا به گفته هرتسفلد، تحت تأثیر معنایی كه با واژهی حرّ در عربی همراه است، قرار دارد، در زبانهای مختلف به اشكال مختلفی بهكار رفته است. از اینواژه در زبان لاتینی با معادل Libertas و در زبان فرانسه با Librete و در زبان انگلیسی با معادل Freedom و یا Liberty، یاد شده است. این واژه در زبان عربی هم با معادل "حرّیة" و "اختیار" بهكار رفته كه معنای روشن و متداول آن، مفهوم ضد بردگی آن میباشد.
آزادی در وسیعترین معنای كلمه، حالتی است كه در آن چیزی محدود و وابسته به چیزهای دیگر نباشد و بتواند در فضا جابهجا شود. در مورد انسان، حالتی است كه در آن ارادهی شخص در رسیدن به مقصود، به مانعی برخورد نكند.[1]
معادل انگلیسی این واژه با حروف اضافی خاصی در موارد مختلفی بهكار میرود؛ كه برخی از آنها عبارتند از:
1. آزادی و رهایی از زندان؛
2. اجازه انجام دادن كاری بدون محدودیت؛
3. حق یا قدرت انجام كاری كه شخصی آنرا برگزیده است؛
4. برده و زندانی نبودن.[2]
آزادی بنابر دیدگاهها و جهانبینیهای مختلف، معانی متفاوتی را بههمراه دارد. براساس تعریف الحادی و سكولاریستی از آزادی، این مقوله حق انسان است و انسان در خوراك، پوشاك، عقیده، رفتار و تمامی جنبههای زندگی آزاد است. بهبیان دیگر، آزادی خواهشهای نفسانی و قانونمند انسان است. در مقابل، براساس تعریف الهی، آزادی حقّی است كه خداوند، برای انسان جعل و مقرّر داشته و حدّ آن، مرزهایی است، كه در قوانین الهی مشخص شده است. اینگونه از آزادی، میدان وسیعی است؛ كه اندیشه و تمامی استعدادهای آدمی را به رشد و فلاح میرساند.[3]
خاستگاه آزادی
پیش از آنكه اندیشه آزادیگرایی و آزادی در مغربزمین مطرح باشد، گرایش به آن، در خاورزمین مورد توجه بوده است. نمونهای روشن و بسیار كهن از اینگونه گرایشات را در برخی از سخنان اوستایی، كه مربوط به سدههایی پیش از میلاد مسیح بوده را میتوان در ایران مشاهده كرد.
در مورد خاستگاه آزادی در مغربزمین هم نظریات مختلفی توسط اندیشمندان ارائه شده و برخی برآنند یونان باستان خاستگاه آزادی بوده است و سقراط را بهعنوان آزادیگرای بزرگ معرفی كردهاند.
برخی دیگر از اندیشمندان، ظهور كلیسای مسیحی در غرب را خاستگاه مهم آزادی در غرب و در نتیجه جهان، قلمداد كردهاند و برآنند، نمیتوان یونان را زادگاه آزادی به آن معنایی كه امروز از آن فهمیده میشود، دانست. آزادی در دوران باستان، بنابه گفتهی فیلسوف دوران روشنگری "نبژامن كونستان" به این معنا بود، كه هركس حق داشت، در ادارهی اجتماع، مشاركت كند؛ بنابراین معمولاً همهی شهروندان در مجالس قانونگذاری خدمت میكردند؛ یا اگر این كار ممكن نبود قانونگذاران، با قرعه انتخاب میشدند. در آن دوران، حقوق فرد مورد محافظت قرار نمیگرفت و دموكراسی یونانی بهمعنای انقیاد فرد در برابر اقتدار اجتماع بود. اما در دنیای مدرن، آزادی در وهلهی اول بهمعنای آزادی فرد از فرمانروایی خودسرانه است. برمبنای این نظر، آزادی در غرب از سلسلهای از نبردهای قدرت زاده شد و پیامدهای این نبردها، بین دولت و كلیسا، شاه و اشراف، كاتولیكها و پروتستانها و تجارت و دولت، در بافت زندگی غربی جای گرفته و سبب شدند، فشارها برای آزادی فردی، بهویژه در انگلستان و سپس در آمریكا بیشتر و بیشتر شود. بنابراین میتوان گفت، در شكلگیری آزادی بهمعنای مدرن دنیای غرب، باید ریشههای "رومی" آنرا مورد توجه قرار داد؛ چراكه كلیسای كاتولیك، عینیترین میراث روم بوده؛ كه بهعنوان نهادی مستقل از دولت شكل گرفت؛ البته هیچگاه خود را پشتیبان آزادیهای فردی ندانست. سرانجام، آزادیخواهی فردی بهعنوان پرخاش در برابر كلیسای كاتولیك، شكل گرفت و كیش پروتستان بهعنوان پیشرو گونههایی از آزادیگرایی در آغازین سالهای سده دهم تا شانزدهم، بهوجود آمد.
از جمله اندیشمندان غربی مقولهی آزادی، میتوان به سقراط، ارسطو، "جان استوارت میل"، "جان لاك" و "میلتون" اشاره کرد.[4]
وجوه آزادی
این واژه در وجوه متفاوتی بهكار گرفته شده كه مهمترین آنها عبارتند از:
1. آزادی فلسفی-كلامی؛ در قالب بحث جبر و اختیار و بهمعنای اختیار در برابر جبر است. آزادی به مفهوم اختیار به این معناست كه انسان در انجام اعمال و رفتار خود اختیار دارد و مجبور نیست.
2. آزادی حقوقی؛ بهعنوان یكی از حقوق انسانی مطرح شده و مصادیق متعددی دارد؛ كه برخی عبارتند از: آزادی عقیده، بیان، اندیشه، شغل، مسكن، فعالیتهای اقتصادی و آزادی تشكیل اجتماعات و شركت در آنها.
3. آزادی اخلاقی؛ بهمعنای رهایی از تعهدات و قید و بندهای زندگی روزمره و هوا و هوس، كنترل نفس، خواست و ارادهی پسندیده از جانب انسان و در خدمت خیر بودن است.
4. آزادی سیاسی؛ بهمعنای آزادی استفاده از ابزارهایی است كه از طریق آنها مردم بتوانند در زندگی سیاسی خود، تأثیر ملی داشته باشند. برخی از مهمترین مصادیق آزادی سیاسی عبارتند از: آزادی انتخاب و حق رأی، آزادی بیان و آزادی تشكیل اجتماعات و احزاب.
قسم اخیر از وجوه آزادی، در اندیشه و تفكر غرب، بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.[5]
جایگاه آزادی در اندیشه لیبرالیسم
در اندیشه لیبرالیسم، آزادی، یگانه پایه و اساس انسانیّت بهحساب میآید. آزادی یک فصل منطقی است؛ که انسان، بهوسیله آن از همهی حیوانات و بلكه از همهی خلایق امتیاز مییابد. از این نظر، از همهی تواناییهای انسان، حتی نیروی عقل و خرد و ابتكار برتر است.
"آیزایا برلین" در بیان نظر "جان استوارت میل" بهعنوان یكی از مهمترین نظریهپردازان آزادی در غرب مینویسد: «در نظر میل، جدایی انسان از حیوان نه بهخاطر آن است كه آدمی عقل دارد؛ یا میتواند دست به اختراع و ابداع اسباب و آلات و روشهای گوناگون بزند. امتیاز انسان در درجه اول از آنجا است كه میتواند برگزیند و انسانیّت كامل، آنگاه تحقق مییابد، كه بتواند برگزیند و موضع گزینش واقع نگردد، راكب باشد نه مركب.»[6]
این تحلیل از انسان، شأن انسان را در آزادی او دانسته و اساس شخصیت انسانی را بر اراده استوار میداند،ارادهای كه حاكم است و نه محكوم.
اندیشه لیبرالی غرب با اعتقاد به فردگرایی(Individualism)، معیار حقیقت و مدار هستی را فرد دانسته و امیال و اهداف فرد را از هرلحاظ مقدّم بر جامعه قرار میدهد و برآنست كه؛ از آنجاییكه برای شناخت ارزشها در جهان، هیچ ملاك و ابزاری در دست نیست و ارزشهای انسانی جز بر پایهی خواستههای افراد، تعریف و توصیف نخواهد شد و این خود شخص است، كه باید اخلاقیّات خود را پیریزی كند، بنابراین چارهای نیست، جز آنكه افراد هركدام آزادانه و بهشكل برابر، بهدنبال خواستههای خویش باشند و هیچ چیزی جز خواستههای دیگران، نباید آنرا محدود و ممنوع سازد. "آیزایابرلین" مؤلف كتاب چهارمقاله درباره آزادی، در تبیین همین اندیشه در پاسخ به این سؤال كه آیا ارزش والاتر از انسان هست تا بتوان شخصی را بدان وادار كرد، میگوید: «هیچ ارزش بالاتر از فرد وجود ندارد.»
آزادی در این بینش، بهمعنای آزادی از همهی انسانها در هر مرتبه روحی و اخلاقی و در هر جایگاهی كه باشند، از همهی اجبارها و موانع تحقق خواستههای بیقید و شرط انسانی، برای رسیدن به سود بیشتر و لذّت فردی بیشتر است.
"توماس هابز" در رسالهی "لویاتان" در شرح این آزادی بیقید و شرط میگوید: «آزادی در مفهوم صحیح آن، فقدان مخالفت است و براساس این معنای صحیح و عموماً پذیرفتهشده از كلمه، انسان آزاد كسی است كه اگر میل به انجام كاری داشته و قدرت و ذكاوت انجام آنرا داشته باشد، با مانع و رادعی مواجه نشود.»[7]
البته غربیها علیرغم مبانی نظری خود كه عموماً آزادی بیحد و حصر را اصیل میداند، محدودیّتهایی را برای آزادی وضع كردهاند. آنها بر اثر اجبار و اضطرار مربوط به زندگی جمعی فرد، قوانین محدودكنندهای را برای آزادی قرار دادهاند. "آزادی دیگران"، "برابری" و "امنیت جامعه" در اندیشهها و مكاتب مختلف از جمله محدودیتهای آزادی قلمداد شدهاند.[8]
آزادی در اندیشه اسلامی
در اندیشه اسلامی، هرچند اراده و آزادی، بهعنوان یك واقعیّت در وجود انسان، كمال بشری محسوب میشود؛ ولی این بدان معنا نیست كه كمال آدمی منحصر در آن باشد و انسانیّت منحصر به آن باشد؛ بلكه باید در ارزیابی كمال انسان، مجموعه تواناییهایی كه او را بهسوی كمال سوق میدهند، در نظر گرفت و بهسایر اجزای این مجموعه، از جمله گرایشهای متعالی انسان (فطرت)، عقل و ... توجه كرد. دین اسلام، آزادی را بر محور عقلانیّت مورد توجه قرار داده و آزادی و اراده را در صورتی كه حائز صبغهی انسانی باشد و از جنبههای متعالی بشر مایه گرفته باشد، ارزش قلمداد میكند. بینش اسلامی علیرغم نگاه لیبرالی به آزادی كه آنرا هدف میداند و فراتر از آن هدفی نمیشناسد، آزادی را وسیله رسیدن به كمال انسانی میداند. شهید مطهری، میگوید: «آزادی برای انسان كمال است؛ ولی كمال وسیلهای است، نه كمال هدفی. هدف انسان این نیست كه آزاد باشد؛ ولی انسان باید آزاد باشد تا به كمالات خویش برسد.» بنابراین نگرش آزادی و اختیار، از آنرو برای انسان ارزشمند است، كه در پرتو آن، میتواند هدف خود را برگزیند و در تكاپوی آن باشد. پس نمیتوان پنداشت كه هركس از آزادی برخوردار است، بهكمال خود رسیده است.
آزادی از دیدگاه اسلام، رهاشدن از بردگی و اطاعت غیر خداست؛ در حالیكه صاحبان مكاتب غربی، معتقدند كه آزادی انسان، بهمعنای اختیار همهجانبهی انسان در انتخاب هرچیز، از جمله بردگی غیر خداست. در نگاه آنان، انسان، آزاد است كه دین را بپذیرد یا نپذیرد؛ زیرا دین را همانند امور قراردادی عادی میدانند؛ كه انتخاب آن تابع سلیقه است. اما در مكتب اسلام، رهایی از دین، نوعی بردگی است؛ چراكه انسان را در دامان آرزوها و هوسهای نفسانی دچار میكند و به اسارت حقیقت بشری میانجامد.
البته "فرانس روزنتال" در مورد مفهوم آزادی در اسلام ضمن برشمردن آن بهمعنای انقیاد وابستگی به خدا، بیان میكند؛ كه چنین مفهومی قطعاً در هر سنّت توحیدی وجود دارد و اختصاص به اسلام ندارد.
واقعیّت این است که بین دین و آزادی، رابطه وجود دارد و اساساً دینداری، تحقّق آزادی است؛ چراكه آزادی علاوهبر آزادی اجتماعی، آزادی معنوی و درونی را هم دربرمیگیرد. اینگونه از آزادی، متوقّف بر دینمداری است. البته آزادی اجتماعی در گرو آزادی افراد جامعه است؛ چراكه تا كسی به آزادی درونی نرسد و از بردگی حرص و طمع پرهیز نكند، نخواهد توانست پاسدار حقوق دیگران باشد.
آزادی در بینش اسلامی، ضمن تأكید بر لزوم برخورداری انسانها از حقوق حقّه خود، انسان را در تمام اعمال و ارادههای خود از قید عبودیت و بندگی غیر خدا آزاد دیده و او را موظف به حركت در محدودهی قانون خدا میبیند و معتقد است، آزادی هنگامی مفهوم مییابد، كه حقوق مسلّم دیگران، اعمّ از خدا، مردم و قانون، مصون بماند. در غیر اینصورت جز هرج و مرج چیزی نخواهد بود.[9]
رسانهها و آزادی
رسانهها برای اینكه بتوانند آزادی را برای بشریت به ارمغان آورند و زمینهساز آزادی بشر باشند، لازم است، خود از آزادی برخوردار باشند. رسانهای كه خود از عنصر آزادی برخوردار نیست و در محدودهی مسیر سیاستهای از پیشتعیینشده سیاستمداران و سرمایهداران گام برمیدارد، نخواهد توانست آزادیآفرین باشد.
رسانههای امروز جهان، كه اكثراً در مسیر خدمت به منافع امپریالیزم و سرمایهداران قرار دارند، با ارائه اطلاعات گزینشی و برگزیدن بخشهایی از واقعیّات، برای ارائه به مردم، تبلیغات عاری از واقعیّت، ایجاد مارپیچ سكوت و بهخدمت گرفتن افكار عمومی، سانسور افكار، عقاید و ...، آزادی بشر را با چالش مواجه كردهاند. رسانههای كنونی، بهویژه در دنیای غرب، برمبنای تفكر لیبرالی، نسبت به انسان و آزادی، بهبهرهگیری فراوان از سكس و برانگیختن غرایز انسانی مبادرت میورزند؛ كه خود، نوعی بهزنجیر كشیدن انسانها در زندان غرایز و مانعی برای آزادی فكر و روح و روان آدمی بهشمار میرود.
جفری چستر، مدیر مركز دموكراسی دیجیتال آمریكا و همكارش گری او.لارسن برای داشتن رسانهای آزاد، چندین راه ارائه میدهد؛ كه برخی از آنها عبارتند از:
1. از ادغام كمتر و نه بیشتر رسانهها با یكدیگر حمایت كنیم؛
2. بهرهگیری از دكترین تنوّع نظرات در رسانهها؛
3. بازگرداندن رسانههای عمومی به مردم؛
4. حمایت از رسانههای آزاد و مستقل؛
5. ایجاد رسانههای غیر انتفاعی.[10]
[1]. آشوری، داریوش؛ دانشنامه سیاسی، تهران، مروارید، 1387، چاپ پانزدهم، ص20.
[2]. حائری، عبدالهادی؛ آزادیهای سیاسی و اجتماعی از دیدگاه اندیشهگران، مشهد، جهاد دانشگاهی، 1374، چاپ اول، ص9 و بیات، عبدالرسول و دیگران؛ فرهنگ واژهها، قم،موسسه اندیشه و فرهنگ دینی، چاپ سوم، 1386، ص9 و اسحاقی، حسین؛ آزادی در اسلام و غرب، قم، مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1384، چاپ اول، ص20-19.
[3]. اسحاقی، حسین؛ ص21 و 22.
[4]. بیات، عبدالرسول و دیگران؛ ص11تا13 و اسحاقی، حسین؛ ص11 و 25 و 29 و 30 و زكریا، فرید؛ آینده آزادی، امیرحسین نوروزی، تهران، طرح نو، 1385، چاپ دوم، ص32–27 و حائری، عبدالهادی؛ ص11تا63.
[5]. عبدالرسول و دیگران؛ ص11تا16.
[6]. سروش، محمد؛ آزادی، عقل و ایمان، تهران، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، 1381، چاپ اول، ص37.
[7]. اسحاقی، حسین؛ ص33.
[8]. همان، ص38 و 37 و عباسی، مصطفی؛ دین، مدرنیته و اصلاحات، قم، مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1384، چاپ اول، ص31 تا 33.
[9]. سروش، محمد؛ ص39تا 46 و زورنتال، فرانس؛ مفهوم آزادی از دیدگاه مسلمانان، منصور میراحمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، چاپ اول، ص22 و اسحاقی، حسین؛ ص27 و 45 و 43 و 39 و حسنی، مرتضی؛ اسلام و آزادی، قم، فرهنگ قرآن، 1379، چاپ اول، ص245
[10]. چستر، جفری و همكاران؛ دهگام برای داشتن رسانههایی آزاد، فصلنامه سیاحت غرب، ش67، قم، مركز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1387، ص47.
منبع : پژوهه