اخبار دانشگاهی کشور / اخلاق 10 اسفند 1389 - 01 March 2011
Notice: Undefined index: video in /home/unp/domains/unp.ir/public_html/App/Template/home/per_con.html on line 41
خنده (الضحک) در لغت باز شدن و شادابى چهره و ظاهر شدن دندانها از سرور و شادى روح است.[1]اگر بى صدا باشد تبسم است؛ اگر صدايش از دور شنيده شود قهقهه و گرنه ضحك است.[2] آنچه از این کلمه در اصطلاح علم اخلاق به کار می رود همین معنی لغوی است؛ یعنی شادابى چهره و ظاهر شدن دندانها که در اکثر اوقات به خاطر سرور و شادى است و در برخی موارد هم انسان از شدت وحشت و ناراحتى خنده مىكند، چنانچه در ميان عرب ضرب المثل معروفى است که " بدترين شدائد آن است كه انسان را بخنده آورد".[3]
خنده موجب آرامش
توانايى انسان در برخورد با دشوارىهاى زندگى محدود است و خواه ناخواه در نبرد با اين دشوارىها خسته مىشود، توان و نيرويش كاهش مىيابد و نياز به تقويت و تسكين پيدا مىكند.
بخش اصلى وجود آدمى روح اوست و جسم، تنها قالب و مركبى براى آن است. ازاينرو، تغذيه و استراحت جسمى به تنهايى براى تجديد و بازيافت قواى ازدسترفته كافى نيست و انسان براى آن كه بتواند بار ديگر در صحنه تلاش زندگى حضور يابد و فعّاليّت خود را از سر گيرد، بايستى از نظر روحى نيز تقويت شود.
عواملى كه در اين هنگام مىتوانند موجب آرامش روانى انسان گردند و قواى تحليلرفته فكرى او را تجديد كنند، گوناگون هستند؛ خنده و شوخى يكى از مهمترين آنهاست، چه اينكه يكى از ويژگىهاى انسان (و فصل مميّز او از ساير حيوانات) نيز خنده است و ديگر موجودات، خنده، شادى، مطايبه و شوخى ندارند.[4]
خنده در آیات
در قران از ماده ضحک که به معنای خنده است ده مورد وجود دارد که در پنج مورد به معنی خندیدن از روی تمسخر و بی اعتنایی است که در توصیف مشرکین بیان شده است[5] و در یک مورد درباره خدا سخن می گوید «اوست كه خنداند و گرياند،»[6]و در دو مورد اوصاف بهشتیان را بیان می کند[7]و در یک مورد در توصیف ساره همسر حضرت ابراهیم است.[8]و در یک مورد هم درباره حضرت سلیمان است[9] که در مقابل کلام مورچه که -خطاب به مورچه های دیگر- گفته بود «به لانههاى خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالى كه نمىفهمند!»[10] و احتمال قوی داده اند که ضحك درباره حضرت سلیمان بمعنى تعجب باشد يعنى لبخند زد در حاليكه از سخن مورچه در عجب بود.[11]
انواع خنده
خنده بر سه قسم است: ممدوح، مباح و مذموم
خنده ممدوح
تبسم کردن، خنده ممدوح و مستحب است. در روایتی آمده است: خنده مومن به صورت تبسم است.[12] چنانچه سیره پيغمبر(ص)این بود که خنده ایشان از تبسم تجاوز نمیکرد[13]و همچنین در روایت دیگر آمده است: «امام صادق(ع) فرمود: در موقع خنده نبايد دندانهاى جلو دهان ديده شود كه در اين صورت عمل ناپسندى انجام دادهاى و كسى كه بدى مرتكب مىشود از شبيخون در امان نمىماند.»[14]
تبسم در بعضی از موارد استحباب زیادی دارد: «كسى كه بر چهره برادر مؤمنش تبسّم بزند خدا برايش حسنه مىنويسد و كسى كه خدا برايش حسنه بنويسد او را عذاب نخواهد كرد.»[15]
در روایتی آمده است: پيامبر(ص) از همه مردم لبخندش بيشتر و خوشخلقتر بود مگر آيه قرآنى نازل مىشد و به ياد قيامت مىافتاد و يا مشغول موعظه مىشد و چون مسرور و خشنود بود، از همه مردم خشنودتر بود.[16]
از این کلام توهمی را که در اذهان بعضی از افراد وجود دارد که خیال می کنند مومن واقعی همواره باید محزون باشد و هیچ وقت نباید بخندد، دفع می شود. چون از جمله علامات محبّت و معرفت خدا این است كه چهره انسان در برخورد با مردم خندان باشد و دل از فراق محبوب غمناك و اندوهناك باشد. [17] نه اینکه در بین مردم محزون باشد.
در حديثى آمده است كه پيغمبر اكرم(ص) از كنار جمعى مىگذشت كه مشغول خنده بودند. فرمود:" اگر آنچه را من مىدانم مىدانستيد بسيار گريه مىكرديد و كم مىخنديد"! هنگامى كه پيامبر از آنجا گذشت جبرئيل بر او نازل شد و عرض كرد:" خنده و گريه هر دو از طرف خدا است".[18]
یعنی لازم نیست مومن هميشه گريان باشد، بلکه هم گريه از ترس خدا و اینکه مرتکب گناهی شود در جاى خود لازم است و هم خنده به هنگام شادی؛ چرا كه همه چیز و از جمله گریه و خنده از طرف خداست.[19]
خنده مباح
خنده مباح خنده ای است که از حد تبسم تجاوز کند و به حد قهقهه نرسد. البته به شرط اینکه گناهی در این کار نباشد.
معمر بن خلاد میگويد: از امام رضا(ع) سئوال کردم اگر انسان در اجتماعى بنشيند بعد سخنى به ميان بیايد و با هم شوخی كنند و بخندند آیا این کار اشکال دارد؟ حضرت فرمود: اشکالی ندارد، اگر چيزى نباشد. معمر بن خلاد می گويد: من تصور كردم كه منظور آن حضرت از اینکه فرمودند اگر چيزى نباشد، این بود که فحش و متلك نباشد.[20]
یعنی اگر افرادی دور هم جمع شوند و برای سرگرمی و گذران وقت و شاد بودن حرفهایی را بزنند که باعث خنده افراد حاضر در مجلس بشود اشکالی ندارد به شرط اینکه در حرفهای آنها گناهانی مثل تمسخر و غیبت و... نباشد و این کلام امام که خنده و شوخی را مباح میداند منافاتی با روایات دیگر -که خنده و شوخی را مستحب میداند- ندارد.
امام باقر(ع) نیز میفرماید: «خداى عز و جل آن كس كه ميان جمعى شوخى و خوشمزهگى كند دوستش دارد در صورتى كه فحشى نباشد.»[21]
چون اگر مجلس خنده تنها برای وقت گذرانی و لهو و لعب باشد مباح است ولی اگر برای ادخال سرور مومنین باشد مستحب است.
شاهد بر این کلام، روایتی است از حضرت صادق(ع) که به يونس شيبانى فرمود: شوخى شما با يكديگر چگونه است؟ گفت: كم است. فرمود چرا شوخى نميكنيد كه شوخى، نشانه خوش اخلاقى است و باعث شادی دل مومن می شود. پيغمبر(ص) با مردم شوخى ميكرد براى آنكه آنان را خوشحال كند.[22]
خنده مذموم
خنده ای که از نظر دین و یا مردم زشت و ناپسند باشد خنده مذموم نامیده میشود. در اینجا به چند مورد اشاره میشود:
1- قهقهه:[23] یعنی با صدای بلند خندیدن به گونهای که از دور صدای خنده انسان شنیده شود. در روایتی آمده است قهقهه از شیطان است؛[24]یعنی شیطان است که ترغیب به قهقهه میکند. در روایت دیگر آمده است: «اگر صداى خندهات به قاهقاه بالا گرفت، بعد از آن كه از مستى خنده باز آمدى بگو: «بار خدايا از من نفرت مكن»[25]
2- خنده ای که بدون تعجب باشد: یعنی اینکه انسان بی جهت و بدون اینکه مسئله تعجب آوری برایش رخ بدهد بخندد که در بعضی از روایات این کار را نشانه نادانی معرفی کرده است[26] و در روایت دیگر این گونه افراد را جزء کسانی شمرده است که غضب شدید خدا برآنها نازل می شود [27]
3-خنده ای که به سبب گناه باشد: گاهی انسان درباره شخصی در مجلسی سخن میگوید تا افراد را بخنداند. رسول خدا(ص) در وصاياى خود به ابوذر فرمود: .. اى اباذر واى به حال كسى كه سخن دروغ بگويد تا مردم را بخنداند. واى بر او، واى بر او»[28]
بعضى تصور مىكنند اگر كسى به عنوان شوخى و مزاح و جلب توجه و خنداندن مردم، دروغ و یا تمسخر و غیبت و هر گناه دیگری انجام دهد اشکالی ندارد؛ چرا كه در اين گونه موارد جنبه شوخى و مزاح دارد نه جدّى، اما اين نكته را بايد در نظر داشت كه در شرع مقدس اسلام، گناه به طور کلی نهی شده است چه شوخی و چه جدی.
گاهی انسان با خنده اش موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم میکند: بر سخن اشتباه آميز و نامنظّم شخصی، يا بر افعال آشفته و نامرتّب او، يا بر چهره زشت يا قامت كوتاه يا دراز او يا به عيب و نقصى كه دارد بخندند كه خنده بر اين چيزها داخل در مسخرگى و مورد نهى است.[29]
آثار خنده زیاد
1- دل مردگی:[30] اکثر افرادی که میخواهند زیاد بخندند در مجلسی مینشینند که در آن انواع گناهان از جمله غیبت و تمسخر و... وجود دارد و بدترين اثر گناه، از ميان رفتن نور علم و حس تشخيص و تاريك شدن قلب و بالاخره از همه مهمتر مردن قلب است.
2- کینه توزی:[31] اگر سخنی که پشت سر دیگری گفته شده به گوشش برسد باعث ناراحتی و کینه او خواهد شد.
3- از بین رفتن «شكوه و وقار انسان»:[32] زیرا کسانی که به فکر زیاد خندیدن هستند سبک مغز بوده و ارزش و هیبت آنها نزد دیگران پایین است.
4- بىخبرى از قيامت: پيامبر خدا(ص) فرمود: «اگر آنچه من مىدانم بدانيد بسيار خواهيد گريست و كم خواهيد خنديد.»[33]
5- ابتلاء به جنون: چون خنده دلالت بر غفلت و فریب خوردگی انسان دارد که مانع تفکر و عبرت و توجه به مبدء و معاد میشود و برای همین است که خنده در اطفال و دیوانهها بیشتر از دیگران عارض میشود.[34]
علت خنده زیاد
افراط در شوخی کردن علت زیادی خنده است[35]و به همین دلیل است که در بعضی روایات از شوخی نهی شده است. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: « مبادا شوخى كنيد كه دلتنگى میآورد و باعث به وجود آمدن كينه می شود.»[36]
اشتباه بزرگى است كه انسان شوخى را حرفه خود قرار دهد و بر آن مداومت كند و انتظار داشته باشد سخن باطلی نگويد و باعث رنجش دل دیگران نشود. سخن باطل و رنجاندن دل دیگران گناه است و بعضى از گناهان صغيره با اصرار بر آن، كبيره مىشود. از اين رو سزاوار است انسان مراقب رفتار خود باشد.[37]
علاج خنده زیاد
كسى كه مرحلهاى همچون مرگ در پيش رو دارد، خانهاى ابدی همچون آخرت منتظر اوست، دشمنى همچون شيطان همواره در کمین اوست، دو فرشته همواره در کنار او هستند و تمام اعمالش را مینویسند، عمرش همچون برق در حال گذر است و منزلش یعنی دنيا محل صد هزار گونه خطر باشد، خنده و شوخى زیاد برای او معنی ندارد مگر از روی غفلت و بىخبرى.[38]
پيامبر خدا(ص) به مجلسى گذرش افتاد كه صداى خنده بلند بود. فرمود: انجمن خود را با ياد تيرهكننده لذّتها در آميزيد. عرض كردند: تيرهكننده لذتها چيست؟ فرمود: مرگ[39]یعنی برای کنترل نفس به یاد مرگ باشید تا عمر خود را صرف لذات زود گذر دنیا نکنید.
يكى از بزرگان با خود خطاب كرد و گفت: «اى نفس مىخندى و حال اينكه شايد كفن تو اكنون در دست رختشوی باشد و او هم مشغول شستن آن باشد.»[40]
غفلت مردم از مرگ به سبب كم ياد كردن مرگ است و اگر هم گاهى آن را ياد می كنند نه با قلبى فارغ بلكه با دلى گرفتار شهوتها و علائق دنيوى ياد آن مىكنند، و چنين يادى سودى نمىدهد.
راه درست اين است كه آدمى دل را از هر چيزى جز ياد مرگ كه در پيش روى دارد تهى كند و همچون كسى باشد كه بخواهد سفر درازى برود و در مسیر راه، بيابانهاى بىآب يا درياى خطرناك باشد... كسى كه به اين نحو به ياد مردن باشد و مكرّر ياد آن كند، در دل او اثر مىگذارد و در نتيجه سرور و نشاط او به دنيا كم مىشود و نفسش از آن باز مىايستد و از آن دل شكسته مىشود و آماده مرگ و سفر آخرت مىگردد.[41]
[1] . مصطفوى،حسن؛التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب،1360 ش ، ج7، ص 16 [2] . قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، 7 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ششم، 1412 ه ق. ج4، ص172 [3] . ، مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه ،دار الكتب الإسلامية،تهران،سال 1374 ، اول ، ج9، ص 17 [4] .مقدسنيا- محمدى ،آداب معاشرت، پژوهشكده تحقيقات اسلامى، بیجا، ص 91 [5] .توبه 82، مومنین 110، زخرف 47، نجم 60 ،مطففین 29 [6] .نجم 43 [7] .عبس 39 ، مطففین 34 [8] .هود 71 [9] .نمل 19 [10] نمل 18 [11] . قاموس قرآن ، ج4، ص: 173 [12] . كلينى،محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية تهران، 1365 هجرى شمسی ، ج2، ص 664 [13] مجلسى،محمد باقر، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمری ، ج73، ص 59 [14] . كلينى، محمد ،پیشین [15] . بحار الأنوار ، ج71، ص: 298 [16] . عارف، سيد محمد صادق؛ راه روشن(ترجمه المحجة البيضاء)، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1372 ، ج4، ص161 [17] . نراقى، ملا احمد؛ معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377 ج 2، ص 747 و نهجالبلاغة ص 168 [18] .نجم 43 [19] . تفسير نمونه ، ج22، ص: 56 [20] . الكافي ، ج2، ص: 663 [21] . همان [22] . طبرسى ،رضى الدين حسن بن فضل ، مكارم الأخلاق، يك جلد، انتشارات شريف رضى قم، 1412 هجرى قمری ، ص: 21 [23] . نراقى، ملا مهدى، جامع السعادات، چاپ مؤسسة الأعلمي للمطبوعات،چاپ چهارم، بيروت ج 2 ، ص 300 [24] .عاملى،حر، وسائل الشيعة، 29 جلد، مؤسسه آل البيت عليهمالسلام قم، 1409 هجرى قمری ج : 12 ص : 114 [25] . همان [26] . الكافي ، ج2، ص 664 [27] . بحار الأنوار ، ج63، ص: 332 [28] . وسائل الشيعة ، ج12، ص: 25 [29] . مجتبوى، سيد جلال الدين(مترجم)، علم اخلاق اسلامى، انتشارات حكمت، چاپ چهارم، 1377 ، ج 3 ، ص: 385 [30] . مكارم الأخلاق ،ج 1- 473 [31] . همان [32] . همان [33] . راه روشن(ترجمه المحجة البيضاء)، جلد5، ص: 316 [34] . كمرهاى محمد باقر، منهاجالبراعة فيشرحنهجالبلاغة(خويى)،مكتبةالاسلامية، 1356، چاپ سوم، تهران،مصحح: سيدابراهيمميانجى ، ج 21 ، ص 187 [35] . فيض كاشانى، ملا محسن، المحجة البيضاء في تهذيب الإحياء، ، انتشارات اسلامى جامعه مدرسين، قم، چاپ چهارم، 1417 هجرى قمرى ء ج 6 ، ص، 232 [36] . الكافي ، ج2، ص: 665 [37] . راه روشن ، جلد5، ص: 317 [38] . نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377 ج : 2 ص : 557 [39] . ورام ابن ابى فراس ،مجموعة ورام( تنبيه الخواطر)، مكتبه فقيهچاپ: قم ،نوبت چاپ: اول ج1 268 [40] . نراقى، ملا احمد، پیشین
Notice: Undefined index: video in /home/unp/domains/unp.ir/public_html/App/Template/home/per_con.html on line 44