اخبار دانشگاهی کشور / موفقیت 26 بهمن 1390 - 15 February 2012
تقويت تواناييها
تقويت تواناييها
در اين مقاله گزيدهاي از گفتوگو با «تاميتوماس» را ميخوانيد:
نظر شما درباره توانايي چيست؟
توانايي در واقع تبديل باورهاي شخص به يك مفهوم واحد است كه از اين طريق ميتوان نگاه جديدي به خصايص انسان مانند قدرت تفكر، احساس و رفتار داشت. ابتدا تصور ميشد كارهايي كه به خوبي از عهده انجام آن بر نميآييم نقاط ضعفي هستندكه بايد مخفي و ناديده گرفته شوند، بنابراين هر فردي براي دستيابي به موفقيت، تنها به بخشي از خود و تواناييهايش احتياج دارد. با اين تعريف، طرز فكر، احساس و رفتار انسان همگي جزو تواناييهاي وي محسوب ميشوند.
آيا امكان دارد انسانها عاري از نقاط ضعف
باشند؟
همه انسانها در قالب مثبت و منفي فكر ميكنند كه البته اين به نوعي محدوديت در تفكر است. بنابراين به هنگام بررسي قدرت و تواناييهاي خود بلافاصله به دنبال نكات منفي و ضعف هستند. براي مثال، زماني كه فرد اجتماعي و خوشمشرب باشد خود را فرد مثبتي تصور ميكند و احتمالا هنگام سكوت، طرز فكر منفي نسبت به خود دارد. در اين شرايط هر دو طرز فكر را با نگاهي مثبت و منفي ارزيابي نكنيد، بلكه اين دو احساس را قابليتهاي متضادي در نظر بگيريد.
چگونه مديران با در نظر گرفتن قابليتهاي متضاد ميتوانند به موفقيت بيشتري دست پيدا كنند؟
مديران اجرايي طبق فرضيه متداولي معتقدند با تمرين و تكرار ميتوان قابليتها را تقويت كرد و همچنين با محول كردن كارها به افراد ديگر از نقاط ضعف اجتناب كرد. هر چند كه اين طرز فكر، نيمياز تواناييهاي فطري مديران اجرايي را ناديده ميگيرد، اما آنچه مردم نقاط ضعف در نظر ميگيرند در واقع نقاط مثبتي است كه تمايلي به استفاده از آنها ندارند يا متوجه ارزش كاربردي آن نيستند. قابليتهاي به ظاهر كم ارزش، فرد را سريعتر به موفقيتهايي كه نتيجه تواناييهاي اوست سوق ميدهد، البته اين تواناييها همان كارهايي است كه انجام آن براي شخص آسان و ارزشمند است. با داشتن چنين طرز تفكري، افراد به راحتي از تمام نيروهاي دروني خود استفاده ميكنند.
لطفا در مورد نحوه استفاده نقاط قوت و ضعف مديران مثالي بزنيد؟
يكي از شش توانايي انسان قدرت تفكر است به اين معنا كه داراي قدرت تجزيه و تحليل است. در مقابل قدرت تفكر، قابليتي به نام خطر كردن وجود دارد، همان خصلتي كه فرد را وادار به فعاليت ميكند. مدير اجرايي از قدرت تفكر خود براي ايجاد استراتژي وحق انتخاب استفاده ميكند و اگر قدرت خطرپذيري خود را ناديده بگيرد آنگاه به جاي انجام هر كاري، فقط مسائل را تجزيه و تحليل ميكند كه اين امر در دراز مدت به يك فاجعه در سازمان تبديل ميشود.
يكي از مديران عاملي كه با او همكاري ميكردم مهارت خارقالعادهاي در استفاده از قدرت تفكر خود داشت، چند سال پيش زماني كه سود فراواني از شركت خود به دست آورد بهترين روشها را بدون انجام هيچگونه سرمايهگذاري به مدت دو سال مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داد. در نهايت به او پيشنهاد دادم تا از قدرت خطرپذيري براي انجام سرمايهگذاري استفاده كند كه نهايتا بر اساس اطلاعات به دست آورده از قدرت تفكر خود، شروع به سرمايهگذاري كرد.
چطور مديران با استفاده از نظرات شما درباره تواناييهاي انسان ميتوانند موفقتر باشند؟ شما در يكي از كتابهاي خود به 20 عادتي اشاره كرديد كه فرد به منظور موفقيت در زندگي بايد آنها راترك كند. 17 تا از اين عادات بد، ريشه در نوع خاصي از توانايي دارند. اين نكته به نظر جالب ميرسد، لطفا در اين باره بيشتر توضيح دهيد؟
برخي مديران اعتقاد دارند افراد با قدرت، اشخاص مستقلي هستند و قدرت يعني توانايي انجام تماميكارها. اين دسته از مديران تصور ميكنند ايجاد روابط با افراد به منظور تفويض و واگذاري اختيارات و مسووليتها نوعي ضعف محسوب ميشود كه بايد از آن اجتناب كرد. بنابراين زماني كه قدرت را در استقلال ميبينند و از توانايي وابستگي به ديگران غافل هستند در واقع همان عاداتي را تقويت ميكنند كه شما هوشمندانه نظر بهترك آنها دادهايد. به عنوان مثال يكي از عاداتي كه در كتاب به آن اشاره كردهايد و بايد آن راترك كرد عادت «درخواست اعتباري كه استحقاق آن را نداريم» است. مديران اجرايي زماني اينكار را انجام ميدهند كه به اعتبار خود علاقهمند هستند، بنابراين به اندازه كافي به ديگران و روابط آنها توجهي نشان نميدهند. مديران عامل از طريق تغيير توجه به توانايي متضاد افراد و تمركز بر روي روابط با ديگران موفقيت خود را رقم ميزنند.
چگونه ميتوان استفاده افراطي از يك توانايي را تشخيص داد ؟
با داشتن احساس درد، به همين سادگي. درد مكانيزم دروني است كه نشان دهنده وجود مشكل است و اشكال مختلفي دارد. براي نمونه، زماني كه خيلي جدي گرفته نميشويد، كار خود را از دست ميدهيد،ترفيع كاري نميگيريد يا ضرري متوجه شما ميشود اين احساس به سراغتان ميآيد.
در بسياري از مواقع، نقاط ضعف را دامن ميزنيم؛ زيرا در مورد استفاده از يك قدرت متضاد، احساس مثبتي داشتهايم. درست مانند يك بازيكن مهاجم خوب هاكي روي يخ كه در اسكيت كردن به سمت عقب دچار مشكل است و هرگز در آن جهت اسكيت نميكند. زماني كه روي نيمكت نشسته، متوجه مهارتهاي خاص ديگر بازيكنان در دو نوع بازي (به سمت جلو و عقب) ميشود و به اين نتيجه ميرسد كه ارتقا و بهبود مهارتهاي بيشتر، اين فرصت را در اختيار او قرار ميدهد تا به مرحله بعدي بازي راه يابد و موفقيتهاي بيشتري كسب كند.
منبع: دنياي اقتصاد