اخبار دانشگاهی کشور / کنکور 05 شهریور 1392 - 27 August 2013
استرس امتحان سخت دیفرانسیل در تب تند کنکور و ظرفیت بیشتر برای نانآوران خانه
اینجا صداها به زور شنیده میشود و تنها بویی که به مشام میرسد بوی کنکور است!
به گزارش پرتال دانشگاهی به نقل از گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، برای ورود به کتابخانه باید از وسط شلوغی پارک و سروصدای بچههایی عبور کنم که شیطنتهایشان حتی آرامشی برای گربههای پارک هم نگذاشتهاند، بلالفروش پارک نیز برای فروختن بلالهایش با صدای بلند تبلیغ میکند تا شاید بیشتر از بوی بلالی که راه انداخته بتواند بچهها را وادار به راضی کردن پدر و مادرهایشان برای خرید کند.
از بچهها و سروصدای بلال فروش که میگذرم به در ورودی کتابخانه پارک میرسم. از در که وارد میشوم دیگر خبری از سر و صداهای پارک نیست.
اینجا نه خبری از جیغ و فریاد بچههای پر سروصدای داخل پارک است و نه خبری از بوی بلال. اینجا صداها به زور شنیده میشود و تنها بویی که به مشام میرسد بوی کنکور است!
ورود به سالن پر استرس
بعد از هماهنگی با محمدرضا نظریپور مدیر کتابخانه، وارد سالن مطالعه دخترها میشوم. در طول یک سال درگیریشان با کنکور آنقدر به دیدن چهرههای هم عادت کردهاند که ورود یک غریبه به سالن مطالعه، نظرشان را جلب میکند.
اینجا استرس در چهرهها موج میزند، زمان برایشان آنقدر اهمیت دارد که بعد از یک نگاه کوتاه به چهره من تازه وارد، چشمها دوباره کتابها را مییابند.
فضا سنگین است، آنقدر سنگین که استرس روزهای کنکور خودم را تداعی میکند، نگاهم بین بچهها میچرخد، انگار دقیقه 90 تیم فوتبالی است که یک گل عقب افتاده و پیروزی برایش حکم مرگ و زندگی دارد.
میز شلوغ کنکوریها
میزی را انتخاب میکنم و آرام کنار بچهها مینشینم. سر میزی که نشستهام دو دختر 17-18 ساله مشغول درسخواندن هستند. از کتاب و جزوههایشان میفهمم داوطلب رشته ریاضی هستند و وقتشان از همه کنکوریها کمتر است.
روی میزشان آنقدر شلوغ است که با دیدن آن خندهام میگیرد. به جز کتاب و جزوهها، ظرف میوه، آب، فلاسک چای و حتی بقایای چای کیسهای هم دیده میشود.
بچههایی که درسهای خواندنی دارند، پشت میزهایی نشستهاند که رو به دیوار قرار دارند و به تنهایی درس میخوانند. اما آنهایی که تستهای حل کردنی دارند؛ ترجیح دادهاند کنار هم بنشینند و با ایما و اشاره از هم مشورت بگیرند.
میزگرد در سالن مرجع
نظری پور مدیر کتابخانه برای به هم نخوردن نظم سالن مطالعه، سالن مرجع را برای صحبت کردن با کنکوریها در اختیارم میگذارد. از همان دو نفری که سر میزشان نشسته بودم میخواهم که با من به سالن مرجع بیایند. ساناز رحیمی و سیما کربلایی دو نفری هستند که برای صحبت کردن با من، دقایقی قید کتاب و تست و جزوهها را میزنند.
از آنها میخواهم که اگر کنکوری دیگری را هم در سالن میشناسند، برای حضور در میز گرد بیاورند. هر دو لبخندی میزنند و با شیطنت میگویند اینجا به جز چند نفر همه کنکوریاند و اگر بفهمند خبرنگار آمده، همهشان میآیند! هنوز این جمله آنها تمام نشده که یکی دیگر از بچههای سالن در میزند و ساناز را صدا میکند.
حدس بچهها درست بود. با خبردار شدن بچههای سالن سه نفر دیگر به جمع ما ملحق میشوند. سها سلیمی، مائده پرهوده و فائزه خلجی سه داوطلبی هستند که به سالن کتابهای مرجع میآیند. همه دور یک میز مینشینیم و بحث شروع میشود.
استرس امتحان سخت دیفرانسیل در تب تند کنکور
سؤال اولم از بچهها درباره استرسی است که در طول چند ماه گذشته پشت سر گذاشتهاند. جملهام تمام نشده، ساناز خیلی سریع میگوید:« استرس کنکور یک طرف، استرس امتحان نهایی دیفرانسیل امسال یک طرف دیگر. امتحان دیفرانسیل امسال آنقدر سخت بود که برای خراب نشدن روحیهمان قبل از کنکور، هنوز کارنامهمان را نگرفتهایم.»
ساناز و سیما هم صحبت او را تایید میکنند و از سختی عجیب و غریب امتحان دیفرانسیل رشته ریاضی امسال میگویند. آنها میگویند همه امتحانها را خوب دادهایم اما دیفرانسیل آنقدر سخت بوده که اگر افتاده باشیم، استرسمان برای کنکور بیشتر میشود. برای همین گرفتن کارنامه را به بعد از کنکور موکول کردهایم.
ساعتهایی که نمیگذرند
موضوع بعدی که درباره آن صحبت میکنیم، شرایط هفته پایانی یا به قول بچهها، روزهای پایانی کنکور است. مائده میگوید: اصلا ما چرا باید کنکور بدهیم؟!
فائزه دنبال حرف او را میگیرد و میگوید: یک سال از عمرمان پای کنکور حرام شده است.
سیما هم میگوید: اصلا نمیدانم چرا زمان در این روزها نمیگذرد؟!
ساناز حرف را جمع میکند و میگوید: یک سال یعنی 365 روز برای یک امتحان 4 ساعته درس میخوانیم.
همه با هم میخندند.
مشاوران کمک نکردند
بچهها از مشاوران مدرسهشان هم گلایه دارند. آنها معتقدند مشاوران مدرسه در ایام کنکور کمک زیادی به آنها نکردند و هیچ اطلاعات ویژهای از کنکور در اختیارشان قرار ندادهاند.
فائزه میگوید: تمام اطلاعاتی که از کنکور داریم از اطلاعات پراکندهای است که از همدیگر گرفتهایم. درباره همین اطلاعات هم هر کسی یک چیزی میگوید.
ساناز میگوید: مثلا شنیدهایم که به دلیل مشترک بودن آزمون سراسری و دانشگاه آزاد، در انتخاب رشته نمیتوانیم رشتههای مشترک این دانشگاهها را انتخاب کنیم اما بعضیها میگویند این یک شایعه است و این دو دانشگاه هیچ ربطی به همدیگر ندارند.
انتقاد از یکی بودن آزمون سراسری و دانشگاه آزاد
یکی از دلمشغولیهای بچهها برای کنکور امسال، یکی بودن آزمون سراسری و کنکور دانشگاه آزاد است. ساناز میگوید: ما روی دانشگاه آزاد حساب کرده بودیم که اگر کنکور سراسری را خوب امتحان ندادیم، انرژی بیشتری را برای کنکور دانشگاه آزاد بگذاریم.
میگویم: حالا یک بار انرژی میگذارید و خیالتان راحت میشود.
فائزه در جوابم میگوید: خب اگر آن روز مریض شویم و اتفاقی برایمان بیفتد در یک روز دو فرصت را از دست دادهایم.
در جواب این حرف فائزه جوابی ندارم و ترجیح میدهم سکوت کنم.
ظرفیت پذیرش رشته تجربی کم است
بحث ظرفیتها که میشود، صدای داوطلبان رشته تجربی درمیآید. آنها فکر میکنند من نماینده سازمان سنجش آموزش کشور و از کمی ظرفیت رشته تجربی گله میکنند.
آنها معتقدند رشتههای دانشگاهی برای داوطلبان رشته علوم تجربی محدود است و رشتههای خوب فقط سه رشته داروسازی، دندانپزشکی و پزشکی هستند که رتبههای بالا را جذب میکنند و بقیه باید زیردست باشند. ریاضیها در دفاع از خودشان میگویند: درست است که ما ظرفیت بالایی داریم اما چه فایده که اکثر رشتههای مهندسی ظرفیت بالاتری برای پسرها دارد؟!
از بچهها میپرسم: از حالا استرس محل دانشگاهتان را هم دارید؟
مائده میگوید: برای بچههای ریاضی و انسانی دانشگاه مهم است و برای تجربیها رشته. ما تجربیها اگر در رشته خوب قبول شویم حتی شهرستان هم میرویم اما ریاضی و انسانیها آنقدر تنوع رشته دارند که بیشتر ترجیح میدهند در شهر خودشان درس بخوانند.
وقتی رفاقت فدای رقابت میشود!
بحث رقابت که به میان میآید، بچهها حرفهای جالبی دارند. آنها میگویند بعضی از دوستانمان در روزهای کنکور کارهای عجیب و غریبی میکنند و برای بالا بردن اعتماد به نفس خودشان روحیه دیگران را خراب میکنند.
ساناز میگوید: من دوستی دارم که بیشتر از درس خواندن خودش، همیشه به دنبال درس خواندن من است. او هر روز از من میپرسد چقدر درس خواندی که میزان درس خواندنش را از من زیادتر کند.
مائده میگوید: من از دوستانم درباره درسخواندنشان میپرسم ولی این برای رقابت نیست و دوست دارم این را از دوستانم بپرسم.
فائزه میگوید: بعضیها هم هستند که خیلی درس میخوانند و همیشه میگویند ما اصلا درس نمیخوانیم. قبل از امتحانها هم همیشه این حرف را میزنند اما اولین نفر برگه امتحانی شان را میدهند و نمرهشان هم از همه بیشتر میشود.
سها با خنده ادامه میدهد: بعضیهای دیگر هم هستند که جزوههایشان را به بقیه نمیدهند. آنها میگویند برای جزوههایمان پول دادهایم و شمایی که پول ندادهاید نباید از جزوههای ما استفاده کنید.
مائده میگوید: من که دوست دارم همه بچههای مدرسه با هم یک جا قبول شویم و هر روز همه با هم با BRT به دانشگاه برویم.
این جمله باعث میشود که همه بچهها با هم بخندند.
خداحافظی از دخترها، شروع میزگرد پسرها
حرفهای دخترها زیاد است اما برای اینکه در فرصت باقیمانده تا کنکور، بیشتر از این وقتشان را نگیرم، از آنها خداحافظی میکنم و سری به سالن مطالعه پسرها میزنم.
برایم جالب است که روی میزهای پسرها به مراتب خلوتتر از میزهای مطالعه دخترهاست. آنها به جز کتاب و جزوههایشان خوراکی و وسیلههای جانبی کمتری به همراه دارند.
و جالبتر اینکه در حالتهای نامتعارفتری نسبت به دخترها درس میخوانند. یکی روی زمین نشسته و دیگری کتاب را روی زمین قرار داده و از روی صندلی خم شده و کتابش را روی زمین میخواند!
از این فضا خندهام میگیرد و از نظریپور مدیر کتابخانه میخواهم تا به انتخاب خودش از چند نفر از پسرها برای صحبت کردن دعوت کند.
محمد امین خیرخواه، سید علیرضا جنانی و محمدرضا قنبری پسرهایی هستند که به انتخاب آقای مدیر برای صحبت کردن به جمع ما در دفتر مدیریت ملحق میشوند.
سربازی استرس کنکور را بیشتر میکند
بحث استرس که میشود؛ پسرها ادعا میکنند که استرسشان کمتر از دخترهاست. محمدرضا میگوید: اصولا استرس برای پسرها معنایی ندارد و اوج استرس ما تنها همان یک ساعت قبل از کنکور است.
از آنها درباره سربازی میپرسم.
محمد امین میگوید: سربازی استرس ما را بالا میبرد به خصوص اینکه امسال شرایط فرق کرد و بر خلاف هر سال که بعد از دانشگاه وضعیت مشمولیت را تعیین میکردند امسال مدام یک پایمان در پلیس+ 10 بود تا کارهای مربوط به خدمت سربازیمان را انجام دهیم.
محمد رضا میگوید: خدا را شکر که من معاف شدهام اما بقیه دوستانم خیلی نگران سربازیشان هستند.
ما نانآور خانهایم، ظرفیت باید بیشتر باشد!
به پسرها میگویم دخترها از اینکه ظرفیت رشتههای مهندسی برای شما بیشتر است گلایه دارند.
متفقالقول میگویند: وقتی قرار است در آینده ما نان آور خانه باشیم چرا نباید ظرفیتها برای ما بیشتر باشد؟! محمدرضا میگوید: برادر من در دانشگاه عباسپور برق میخواند. آنجا پسرها بالای دکل برق میروند و دخترها پایین میمانند و فقط تماشا میکنند. خب وقتی یک رشته با روحیات و فیزیک یک دختر همخوانی ندارد چرا آنها باید برای حضور در این رشتهها اصرار داشته باشند؟
تا شب آخر درس میخوانیم
به بچهها میگویم کارشناسان معتقدند در هفته و روزهای آخر نباید درس خواند و بیشتر باید اشکالات را مرور کرد. شما چقدر به این توصیهها پایبند هستید؟
علیرضا میگوید: من برای دومین بار در کنکور شرکت میکنم و اصلا نمیخواهم فرصت را از دست دهم. سال گذشته هم تا 11 شب روز قبل از کنکور درس میخواندم که آخر سر برق رفت و مجبور شدم بخوابم.
محمدرضا هم میگوید: اگر درس نخوانیم بعدا حسرت میخوریم و میگوییم ای کاش از یک ساعت وقتمان هم نگذشته بودیم.