پرتال دانشگاهی کشور پرتال دانشگاهی کشور
University Portal of Iran




کلمات مرتبط

    نتایج کارشناسی ارشد 1402 نتایج ارشد 1402 دفترچه کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد امریه سربازی استخدام تامین اجتماعی استخدام شرکت نفت استخدام آموزش و پرورش استخدام بانک پذیرش بدون کنکور منابع کارشناسی ارشد منابع دکتری استخدام شهرداری آگهی استخدام پليس استخدام نیروی انتظامی لیست همایش های بین المللی لیست سمینار لیست کنفرانس سالن همایش مقاله ISI دانشگاه پيام نور استخدام بانک پاسارگاد سازمان سما استخدام بانک شهر استخدام بانک گردشگری آگهی استخدام بانک صادرات استخدام بانک پارسیان پودمانی علمی کاربردی 1402 استخدام دولتی استخدام استانداری استخدام آتش نشانی استخدام وزارت نيرو استخدام ديپلم استخدام برنامه نویس استخدام حسابدار نمونه سئوالات کارشناسی ارشد نمونه سئوالات دکتری ارزشیابی مدرک دانشگاه پیام نور فراگير دانشپذير مدرک دیپلم مدرک کارشناسی انتخاب رشته کنکور سراسری 1402 عدح.هق daneshgah پردیس دانشگاهی شهریه دانشگاهها آگهی استخدام تهران azad karshenasi arshad kardani peyvasteh azmoon konkoor mba مجازی mba یکساله مدرک mba
 اخبار دانشگاهی کشور / فرهنگی مذهبی          28 خرداد 1391 - 17 June 2012



اقطاب پوشالی – انحرافات تصوف (فرقه گنابادی )

مقدمه
سالهاست دشمنان انسانیت تلاش کرده اند که دنیا را در تسلیم خود درآورند و از آنجا که احکام اسلامی با این تفکر مخالف می باشد لذا از همان لحظات ابتدایی رحلت پیامبر اسلام دشمنان با برگزاری جلسه غیر الهی سقیفه بنی ساعده با قصد تفرقه اندازی در بین مسلمانان به فرقه سازی پرداختند تا جایی که امروزه می بینیم هر روز از هر گوشه و کناری و توسط هر شخص غیر مصلحی با ادعای حقانیت اقدام به دین سازی نموده و صاحبان اتاق فکر که غالبا یهودی می باشند  با موج سواری در این اختلافات و برده گیری به اسم دین اهداف خود و سازمان خود را جلو می برند. در این نوشته قصد داریم به برسی جایگاه مرجع در بین تشیع و قطب در بین تصوف بپردازیم.
گام اول:
پیامبر اسلام در18ذی الحجة سال 10 ه ق در مراسم حجه الوداع( غدیر خم) با حضور تعداد زیادی از مسلمانان سکانداری قوم هدایت شده مسلمان را به دست مولای متقیان علی (ع) سپرد و با توجه به گرفتن بیعت از حاضرین و سرودن شعرتوسط شاعرین باز عده ای غرور و تکبر جلو چشمانشان گرفت و رهبری را از لایق تر از خودشان گرفتند و تاکید پیامبر را با توجیهات غیر عقلی نادیده گرفتند اما شیعیان واقعی همچنان مطیع علی (ع) ماندند و بعد از علی مطیع فرزندش امام حسن مجتبی(ع) و بعد از او برادرش حسین ابن علی(ع) و بعد مطیع فرزندانش تا 9 پشت آن که نهمین فرزند یعنی امام زمان(ع) در 5 سالگی یعنی سال 255 تا سال 329 (به مدت69 سال )وارد غیبت صغری شده که در این مدت مردم توسط نایبین خاص با امام خود ارتباط داشته و مشکلات و مسائل شرعی خود را با واسطه توسط امام حل می کردند، شش روز قبل از فوت آخرین نائب حضرت (علی ابن محمد سمری) حضرت مهدی(عج) توقیع را به او میدهد که در آن نامه علاوه بر قدردانی از زحماتش و اعلام زمان مرگش امام زمان(عج) اعلام میدارد که غیبت کبری شروع می شود و در زمان غیبت هیچ کس نائب خاص نمی باشد و تاکید می کند به کذاب بودن مدعیان ارتباط به امام زمان تا زمان خاص (که زمان خاص به صورت کامل توسط احادیث مشخص گردیده) و مردم را دستور میدهد که در زمان غیبت مشکلا ت دینی را از طریق فقیهان جامع الشرایط  حل نمایند.

گام دوم:
شیعه بنا به دستور پیامبر اسلام ، دین خود را بر اساس قرآن و گفتار پیامبر احادیث و روایات بجا مانده از عترت با عصمت پیامبر می گیرد که در زمان غیبت تمام شیعیان موظفند که مقلد باشند (بجز افراد مجتهد) یعنی شیعیان یا باید خودشان کارشناس باشند و یا از یک نفر که کارشناس می باشد پیروی کند کلام خدا در این رابطه می فرماید:

اگر نمی دانید بروید و از اهل ذکر و دانشمندان امت سوال کنید
(سوره انبیا آیه 7)

و تقلید انسان از عالم در هر زمینه یک امر عادی در تمام دنیا می باشد و کسی نمی تواند ادعا کند که در هیچ زمینه ای از هیچکس تقلید نمی کنیم برای مثال در زمینه درمان و یا ساختمان عده ای متخصص می باشند و آنها را پزشک یا معمار خطاب می کنند و انسان به هنگام بیماری ضمن تحقیق جهت انتخاب بهترین پزشک به او مراجعه نموده و از توصیه های آن به نحو احسنت استفاده می کند و یا در زمینه معماری به همین شکل می باشد و حال چنین مباحثی تنها جسم و یا روح و حداکثر دنیای انسان را در بر می گیرد اما در بحث دین بدلیل اینکه با تمام وجود انسان درگیر می باشد هم دنیا و هم آخرت جایگاه مرجع بسیار حائز اهمیت می باشد اما مطلب بسیار مهم و قابل تامل آنست که کلیه مطالب ارائه شده توسط مرجع تقلید باید بر اساس قرآن و کلام معصوم باشد (ضمنا کلام معصوم در صورتی  مورد قبول است که آن حدیث از لحاظ سندی مورد تایید قرار گرفته باشد) یعنی مجتهد باید بر اساس روش فقهی آل بیت عصمت و طهارت عمل نماید اما متاسفانه عده ای با نام صوفی در عصر امام معصوم (ع) با اختیار نمودن روش فقهی غیر آل بیت عصمت و طهارت عملا امامت  ائمه طاهرین را نپذیرفته هر کدام خویش را امام مذهبی غیر از تشیع دانسته و به ترویج غیر فقه آل محمد حتی در زمان خود امامان آل محمد مشغول بودند در واقع آنها تلاش می کردند زمینه ای ایجاد کنند که در آن ولایت بدون امامت  بوجود آید لذا دومين فتنه بزرگ پس از ماجراي سقيفه در امت اسلامي ، توطئه جانشيني شخصيتهاي ساختگي براي هدايت خلق بود. اين جريان كه با زهد بازيهاي حسن بصري شروع شد توسط شخصي بنام ابو هاشم كوفي (صوفي ) رسماً بعنوان جريان تصوف راه اندازي شد . از همان ابتدا به دليل مغايرت تفكر اين جريان با اسلام، اهل بيت عليهم السلام به مخالفت با ايشان پرداختند .
امام صادق عليه السلام در مورد اولين صوفي (مخترع تصوف يعني ابوهاشم كوفي) مي فرمايند:
انّه كان فاسدَ العقيده جداً،وهو الذّي اِبتَدَع مذهبا ًيقال له التصوف ،وجَعلَه َمفرّا لعقيدتِه الخبيثه.
يعني: همانا او (ابوهاشم) فساد جدی عقيدتی دارد او كسي است كه مذهبي را بدعت گذاشت كه تصوف ناميده شد و آن را محل فراري براي عقيده خبيث خود قرار داد.
از ساير ائمه نيز رواياتي در ذم صوفيه وارد شده است همچون:
قال الرضا عليه السلام:مَن ذُكرَعِندَه الصوفيه ولَم يُنكرهم بِلسانه و قلبِه فلَيسَ منّا و مَن اَنكَرهم فَكانّما جاهَد الكُفّار بَينَ يدي رسول الله.
امام رضا عليه السلام مي فرمايند:
هر كس نزد او از صوفيه سخني به ميان آید و با زبان و دل آنها را انكار نكند از ما نيست . وهر كس ايشان را انكار كند مانند اين است كه در حضور رسول خدا (ص) با كفار جهاد نموده است.
جريان صوفی كم كم براي خود آدابي بنا نهاد. و هر روز بدعتي تازه وارد دين مبين اسلام نمود . در قرن چهارم هجري توسط يكي از حاكمان مسيحي در رمله ی شام، اولين خانقاه براي صوفيان ساخته شد. همه سران تصوف تا قرن 11 هجري از اهل سنت بوده اند.
صوفیان از همان صدر اسلام با مطرح نمودن طرح های خیالی به نام ولایت شمسیه و ولایت قمریه خواستند خلافت و ولایت غدیر خم را از امامت تقکیک کنند که در واقع با طرح خائنانه ولایت قمریه پدیده ی ولایت بدون امام عصر(عج) در زمان غیبت کبری دنبال نموده اند تا بتوانند ولایت را از تخصیص انداخته و مسئله تعمیم ولایت یعنی همگانی نمودن و عمومیت دادن آن را به صورت ولایت قمریه تحقق بخشند.
صوفیه در کنار حضرات نواب عام همان مراجع تقلید که امام عصر (ع) آنان را حجت خود بر خلق معرفی کرده اند روسای خود قرار می دهند چنان که مجدالاشراف از جمله روسای صوفی می نویسد:
پیر عشق(قطب صوفی)کسی است که شخص را همراهی می نماید تا با حضور مبارک شاه عشق که حضرت معصوم (ع)است.
و یا ملا علی گنابادی معروف به نورعلی شاه گنابادی می نویسد:
وکلاء را در غیبت صغری سفارت ظاهریه به اطلاعات جزویه است تا زمان معین و رجال و اولیاء را سفارت باطنیه ی کلیه"  یعنی روسای صوفیه سفارتشان باطنی و همیشگی است.
آیا صوفیان نخوانده اند که امام زمان فرمودند:
نفرین خداوند و ملائکه و مردم گرویده بر کسی که تعدّی نماید به حقوق و اعتباراتم.
منبع : کتاب کمال ‌الدی

صوفیان انقدر قطب را بالا برده اند تا جایی که دیگر در حد نایب خاص و عام قانع نشده و او را در حد امام معصوم می دانند:
ولایت در تصوف با ولایت در تشیع شباهت فراوانی دارد .(عرفان ایران)
سپس فصلنامه عرفان ایران ارگان رسمی فرقه گنابادی می نویسد :
اعتقاد به وجود امام به عنوان قطب عالم امکان با مفهوم قطب در تصوف تقریبا یکسان است
(عرفان ایران ش7 ص33)
و در (عرفان ایران، ش ۷، ص۳۴)در تبیین جایگاه قطب می¬نویسد:
قطب و امام هر دو مظهر یک حقیقت و دارای یک معنا و اشاره به یک شخص است!

حال ببینید اختیارات قطب در تصوف از زبان کیوان قزوینی که از اقطاب مهم فرقه گنابادي بوده و لقب منصور علیشاه را داشته است چنین خلاصه شده است : (استوارنامه کیوان قزوینی، ص95 به بعد / جلوه حق مکارم شیرازی، ص196 / سیری کوتاه در مرام صوفیگری، ص11-12 / به نقل از کتاب « تحقیقی در تصوف و عرفان ص427 نوشته حجة الاسلام خیرالله مردانی چاپ سپهر قم:
1)   من دارای همان باطن ولایت هستم، که خاتم الانبیاء داشت و به نیروی آن، تأسیس احکام تصوف را نمودم إلاّ اینکه او موسس و من مروج و مدیر و نگهبانم.

نقد باطن ولايت:
بستگی دارد که شما صوفیه چه تعریفی از بطن ولایت داشته باشید. اگر منظور شما از بطن ولایت همان منحرف کردن نفوس انسانی از راه خدا به سوی خود است، پس در این صورت ولایت شما ولایتی است شیطانی. چراکه هر کس بنده ای از بندگان خدا را به سوی خود بخواند نشان دهنده ی این است که در صدد فریب دادن انسانهاست و برای نفس خویش بانگ اناالحق می زند. و اگر منظور، همان ولایت اهل بیت علیهم السلام است، پس در این صورت فقط فقهاء و علمای شیعه اجازه ی چنین ولایتی را در این زمان که امام معصوم در دسترس نیست، دارند که حتی آن هم مشروط به رعایت احکام الهی و اجرای سنت و سیره معصومین است. یعنی طبق یک شرایط و ظوابطی که خود ائمه اطهار علیهم السلام بیان کرده اند، می توانند منصب ولایت را در دست گیرند.
این مقام را که نگهبان دین هستید دقیقا یک کپی برداری از منصب ولایت اهل بیت علیهم السلام است که چون شما صوفیه درصدد قد علَم کردن در برابر ولایت معصومین بوده اید چنین اجازه ای را به خود داده اید. چراکه این نگهبانی از دین در روایات شیعه مربوط به امامان معصوم است.

2-من می توانم عده ای را تکمیل کنم بطوری که روح قبائح را در تن آنها بمیرانم و یا از تن آنها بیرون کرده به تن دیگران (کفار) بیندازم.
اولین اشکالی که در این قسم به طور واضح به چشم می خورد این است که اگر قرار بود شما عده ای را تکمیل کنید پس هدف از بعثت انبیاء و امامان و در نتیجه هدف از آفرینش لغو و عبث می شد و إلاّ که انبیاء و امامان به این مقام اولی تر بوده اند.
به عبارت دیگر : اگر قرار باشد که یک انسان، انسان دیگر را تکمیل کند پس جایگاه دین الهی و ارسال پیامبران و فلسفه ولایت امامان در چه موقعیتی قرار خواهد گرفت چراکه اگر اینگونه باشد، به ناچار باید قید شریعت را زد و برای کمال یافتن و سعادت ابدی از این طریق استفاده نمود.
3)      من از قیود طبع و نفس آزادم.
اولا آزادی به چه معنا؟ به معنای اینکه هر کاری که نفس می گوید بدون چون و چرا آزادم انجام دهم؟ اگر این باشد یعنی اینکه شما گناه می کنید چرا که نفس، انسان را به گناه وادار می کند. آیا می توان از چین کسی که خود را از تمام قیود نفس، رها می داند پیروی کرد و آن را به عنوان قطب العارفین و امام المتقین دانست؟

4)      همه عبادات و معاملات مریدان من، باید با اجازه من باشد.
در هیچ جای اسلام ذکر نشده که مومنین برای انجام معاملات و عبادات باید اجازه بگیرند بلکه همینکه از سوی خداوند به عبادت کردن ایشان خطاب آمده، کافی است برای اینکه مکلف برای عبادت نیازی به اجازه گرفتن از خلق خداوند نداشته باشد و در مورد معاملات باید گفت که در اسلام هیچ یک از انبیاء و امامان از سوی خداوند چنین منصبی واجازه ای نداشتند که برای صحت معاملات بندگان خدا، اجازه خود را شرط بدانند.
5)   هر اسم که من به مریدان تلقین می کنم و اجازه دهم به دل یا زبان بگویند، آن اسم خدا می شود و بقیه از درجه ی اعتبار ساقط است.

6)      معارف دینی و عقائد قلبی اگر با امضای من باشد، مطابق با واقع است و إلاّ عین خطاست.

7)      من مفترض الطاعة (یعنی اطاعتم واجب است) و لازم الخدمة و لازم الحفظ هستم.

8)      من در عقائد خودم آزادم.

9)      من همیشه حاضر و ناظر احوال قلبی مریدم.

10)    من تقسیم کننده بهشت و دوزخ هستم.

این اختیارات تا جایی می رسد که عبدالقادر گیلانی بنیانگزار یکی از فرق تصوف (فرقه قادريه ) در کتاب فتح الربّانی در ص 286 آورده است :

وای بر تو ادّعا می کنی مرید منی امّا مالت را از من پنهان می کنی ؟
کسی که مرید شد دیگر صاحب لباس نیست و مال و طلا نباید داشته باشد ؟
و یا جواد نور بخش (قطب طریقه نعمت اللهی ،نوربخشيه ) در کتاب 40 کلام و 30 پیام صفحه 76 آورده است :
چون طالب طریقت پیر و مراد خود را یافت و تسلیم او شد جای چون . چرا باقی نمی ماند زیرا پیر از اسراری آگاه است که مرید را آگاهی نیست بنابر این اگر از پیر رفتاری سر بزند که موافق طبع او نیست نباید سوالی از او سر بزند باید ایمان داشته باشد که پیر او از او بهتر می داند ، همچنین مجاز نیست که پیر را امتحان کند تا رخنه در ارکان عبادت وی افتد ( نعوذ بالله )


هرچند در فرقه گنابادي نيز تلاشهاي زيادي شد تا قطبيت را نيابت معرفي كنند اما باز در آثار بزرگان آنها همان ادعاهاي امامت به چشم مي خورد
ملا علي گنابادي نورعليشاه در مورد اعتقاد دراويش به قطب  ميگويد:
اين قطب ظاهري وقت را كه امام ظاهر حتي يعرف است وامام زمانه است را مهدي دانند وظهور را ظهور آنها دانند. (صالحيه.چاپ دوم ص 162)
و حتی به جایی میرسد که اقطاب خود را در حد خدا بالا می برند و بنا بر گفته جواد نور بخش (قطب طریقه نعمت اللهی ، نوربخشيه ) کسی اجازه صحبت ندارد:
در کتاب عرفان الحق : (محمّد حسن صفی علی شاه ) در ص15 این کتاب آمده است : قطب مظهر ذات است و زبده ممکنات ، لنگر عرش است و داور فرش به معنی ، علی است و به صورت ولی به حقیقت غائب است و به ولایت نائب ، ذاتش قائم است و لطفش دائم به عنایت هادی است و به هدایت مهدی ، به ظاهر خلق است و به باطن حق ..... <<العیاذ بالله ثُمَّ العیاذ بالله >>)
در جای دیگر صفی علیشاه می نویسد:مظهر ذات است و زبده ممکنات لنگر عرش است و داور فرش به معنی علی است و به صورت وای به حقیقت غالب است و به ولایت نائب ذاتش قائم است و لطفش دائم به عنایت هادی و به هدایت مهدی به ظاهر خلق است و به باطن حق.(عرفان الحق صفحه۱۳براستی عجب عرفان الحقی
کفر از این آشکارتر که انسان یک شخص بدعتگذار و راه جدا کرده از قرآن و سنت را هم خدا و هم رسول و هم امام بداند؟!!!!

همان گونه که قبل گفته شد مراجه تقلید در مذهب شیعه موظفند بر اساس قرآن و کلام معصوم دین را نشر بدهند و اگر کلامی بر خلاف قرآن بگویند از آنها مورد قبول قرار نمی گیرد و اهمیت این بحث تا جایی است که از پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به صورت متواتر نقل شده است که :
«آنچه از جانب من به شما رسید و موافق قرآن بود، آن را من گفته‏ام و آنچه به شما رسید و مخالف قرآن بود، من آن را نگفته‏ام.»( محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 69، رقم 5، باب «اخذ به سنّت و شواهد کتاب)

و در جای دیگر از امام صادق علیه‏السلام از قول پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چنین آمده است:
«برای هر امر حقّی حقیقتی است و برای هر امر درستی نوری است. پس آنچه را موافق قرآن است، اخذ کنید و آنچه را مخالف قرآن است، ترک کنید.»
( ابی‏الفتوح رازی، تفسیر رازی، ج 3، ص 69)


اما در مسلکی که بر خلاف دستور امام زمان(عج) و بدون هیچ گونه سند قابل قبولی یک نفر را به اسم قطب در راس همه امور قرار میدهد و او را در حد نائب خاص بالا می برد می بینیم اینگونه خلاف نص صریح قرآن کریم دستور می دهد و هیچ کس هم طبق اصول اولیه صوفی گری اجازه پرسیدن چرا را ندارد که در زیر به چند مورد آن اشاره می نماییم:
1-خمس که یکی از فروع دین اسلام می باشد و قرآن به صراحت می فرماید:
«وَ اعلَموا أنّما غَنِمتُم مِن شَى‏ءٍ فَاِنّ لِلّهِ خُمُسَه و لِلرَّسولِ ولِذِى القُربى‏ وَ اليَتامى‏ والمَساكينِ وابنِ السَّبيلِ اِن كُنتُم آمَنتُم بِاللّه...»( سوره انفال، آيه 41(
«اگر به خدا ايمان داريد، بدانيد هر چه را به عنوان غنيمت بدست مى‏آوريد، بى ترديد يك پنجم آن براى خدا و رسول و خويشان و يتيمان و درماندگان و در راه ماندگان است»
نگاهى به آيه خمس اهميّت آن را نشان مى‏دهد زيرا:
1-در كمتر آيه‏اى مربوط به احكام، اين همه تأكيد پى در پى آمده است. كلمات «واعلموا، انّما، من شى، فانّ، للّه خُمُسه (بجاى «خمسه للّه») و ان كنتم آمنتم» نشان تأكيد است.
2- براى تهييج مردم مى‏فرمايد: اگر ايمان داريد، خمس بدهيد. بنابراين پرداخت آن از لوازم ايمان شناخته شده است.
3- جمله «فانّ للّه خُمُسه» (كه به اصطلاح جمله اسميّه است) بيانگر اين است كه اين حكم دائمى است، نه موقّت و موسمى. به علاوه چيزى كه نشانه ايمان است نمى‏تواند موقّت باشد.
4- كلمه «واعلموا» در اول آيه به معناى آن است كه بايد خمس دادن باورتان بيايد و مسئله را جدى بگيريد. راستى عجيب است كه شركت در جبهه، كنار پيامبر بودن، اهل نماز و روزه بودن، عقايد سالم داشتن، از مهاجرين، انصار و سابقين بودن، مجروح شدن و بالاخره بر سپاه كفر پيروز شدن به تنهايى كافى نيست، زيرا با آن همه كمالات باز هم قرآن مى‏فرمايد: اى رزمندگان پيروز! اگر ايمان داريد خمس غنائم را بپردازيد. اگر به بعضى از دستورات مثل جهاد و نماز عمل كرديد، ولى به دستور خمس عمل نكرديد، ايمان واقعى نداريد.
يك نكته مهم‏
رسول خداصلى الله عليه وآله در شب جنگ بدر نخوابيد و دائماً دعا مى‏كرد و مى‏فرمود: خدايا! اين گروه اندك از مسلمين روى زمين مشابهى ندارند، اگر اينها شكست بخورند روى زمين بنده مؤمنى نخواهى داشت.( اللهم انّك ان تهلك هذه العصابة لا تعبد بعد اليوم». بحار، ج 19، ص 334) امّا قرآن خطاب به همين رزمندگان مى‏فرمايد: اگر ايمان داريد، خمس بدهيد. يعنى چه بسا تعداد مؤمنان در جهان بسيار كم باشد، ولى حتّى همين تعداد كم كه مشمول دعاى پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله نيز هستند، اگر به تكليف الهى و پرداخت خمس عمل نكنند، ايمان ندارند.
در این همه تاکید خداوند متوجه می شوید بر پرداخت یک ، پنجم مال که هیچ مرجعی که فقه را از آل محمد بگیرد چیزی جز این نگفته چرا که کلام صریح قرآن می باشد
حال می بینیم که اقطاب تصوف براحتی دستور به خلاف قرآن می دهند و به جای خمس ، عشریه را معرفی می کنند و آن را کافی می دانند:
ملا سلطان گنابادي مي گويد:
یك عشر از ارباح مكاسب و زراعات داده شود مغني از زكوة زكوي و از خمس خواهد بود.
(نابغه علم وعر فان چاپ تابان ص 204(
2- تجسم صورت مرشد در عبادات:
یکی از بدعتهای این فرقه در نظر گرفتن صورت قطب (مرشد) در عبادت است. و حال آن که    در عبادات تقرب به خدا شرط است و حتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در مورد    خود یا اهل بیت علیهم السلام چنین دستوری نداده اند.
اما  ملا علي گنابادي پسر موسس اين فرقه و يكي از اقطاب آنها مي گويد:
مقلد ناچار است  در وقت عمل مطاع (مرشد )را در نظر آورد.[ صالحيه چاپ دوم ص334 حقيقت ص598]
پدر وي سلطان محمد گنابادي مي گويد:
اگر صورت مرشد ظاهري را خیال در نظر نداشته باشد صورت هواهاي نفساني كه بت تراشي نفس اند هيچ وقت از نظر او نرود .[ سعادتنامه ص 12-10.]
و ميرزا زين العابدين شيرواني مست عليشاه از اقطاب سلسله اينها مي گويد:
در اين حال بايد  كه سالك در مجامع و احوال و افعال و اقوال از مراقبت صورت مرشد غافل نگردد. در هنگام ذكر و ورد و طاعت و خدمت، از وجه شيخ خود زايل نگردد.[ رياض السياحة ص371]
در جای دیگری گفته اند که هنگام نماز عکس قطب را در مقابل قرار دهید بعد نماز بخوانید و تا می توانید رو به اسکان قطب نماز بخوانید.
3- غُسل اسلام:
يكي دیگر از بدعتهاي اين فرقه غسل اسلام است كه بايد شخص قبل از تشرف غسل اسلام كند. اين غسل به تقلید از غسل تعميد مسيحيان درست شده است .
و بدعت های دیگر که اگر قصد نوشتن نمائیم صفحه ها پر می شود لذا وقتی به احکام و حرکاتشان را برسی می کنیم می بینیم که ریشه های مختلف فرقه ای و دینی درونش نهفته است برای مثال:
مسائلی همچون فقر ، خرقه پوش ، ریاضت های طولانی از آداب هندوهاست.(ماللهندج1ص25)
تشرف را از آیین میترا گرفتند (آیین میترا همان مهر پرستی ایران باستان است)(میترا یعنی خورشید) آیین میترا ص27
غسل اسلام گنابادی ها از غسل تعمید مسیحی ها اخذ شده است .
پرسه و گدایی صوفی مبتدایی از آیین برهمایی گرفته شده کتاب ماللهند ج2ص453
عین قول و عقیده صوفی ها در مورد ذکر در آیین زردشت آمده که باید پیکر پیر را بدل گیرند و چنان داند که حاضر و ناظر است و از فکر پیر غایب نگردد . (کتاب ریاض السیاحه ص181)
عشریه که در فرقه  نعمت اللهی گنابادی جریان دارد و جانشین خمس و زکات است از آیین مسیح و یهود اخذ شده است. (انجیل متی باب 23 شماره 23)
صوفیان از همان ابتدا که وارد دین اسلام شدند طراح کودتای بعد از رسول خدا را دنبال می کردند و همانگونه که ظهور امامت اعلام کننده ی ختم دور نبوت بود چنان وانمود می کردنند که آغاز دور قطبیت ختم دور امامت است و این آرزوئی بود که یهود توسط کعب الاحبار به نخبگان بی مخ و قدرت طلب عرب القاء کرد آنها نخست امامت را به خلافت تبدیل کردند و امویان در پی آنان خلافت را به سلطنت برگرداندند عباسیان وارث سقیفه و بنی امیه چون دیدند شیعه چنان تشیع را به جان پاسبانی می کند و در حفظ و حراستش از ایثار جان و مال دریغ نکند و برخورد ناجوانمردانه کارگزاران سقیفه و خونخوارانه ی بنی امیه کوچکترین تاثیری در نابودی کیان شیعه ندارد تصمیم گرفتند طرح وحدت قطبیت صوفیه و مهدویت شیعه را عملی نماید تا شاید استمرار آن مساله ظهور دور قطبیت ختم دور امامت را فراهم آورد.
برای اطلاع بیشتر به کتاب جلوه حق مراجعه شود.




تگ ها انحرافات تصوف فرقه گنابادی

خبرنامه - شبکه های اجتماعی